یکسال شد...
واقعا از ۵ آذر پارسال تا ۵ آذر امسال سطح اهمیت رخداد هم دور و بر همه خانوادمون عوض شده ، بهتره بگم جابجا شده
حق هم داریم به نظر ، به نظرم تا وقتی سلامتی نباشه ، هر چیم که باشه ، باز هم میفهمی یک مسئله مهم کم شده حالا شما میخوای ۱ بیلیون دلار سرمایه داشته باش ، معدل ۲۰ باش ، بهترین سطح اجتماعی رو داشته باش و ...
اون هفته اول که سکوت اختیار کرده بودم ؛ ترسناک ترین هفته زندگیم بود ؛ بابا با هوشیاری ۳ رسیده بود ؛ نصف مغز پر از خون ؛ اینتوبه و سکوت مطلق ؛ اما نمیدونم چرا ؛ حس میکردم درست میشه ؛ امید داشتم ؛ براش نوشتم ؛ اینجا
واقعا روزای سختی بود ، در ادامه این روز های سخت ، شیرینی های نسبی(از عوارض فیزیک ۱) هم داشت
اولین قدم زدن دوباره ، اولین روزی که بعد از ۳۴ روز برگشت خونه ، اولین بیرون از خونه رفتن دوباره ، اولین رفتاری از بابای سابق نشون دادن دوباره ، اولین سفر دوباره ، اولین چک کردن حساب های بانکیش و گیر دادن به پرداخت کردن به موقع قبضاش دوباره و .....
بابا خیلی تغییر کرده ، به قولی آپدیت شده ، بعضی هاش رو هنوز درک نکردیم ، اما هنوزم بابای قدیمه ، هنوزم بعضی وقت ها سر مسائل کوچیک الکی حساس میشه و پیگیر میشه ، هنوزم وقتی بیرونم ۵ ۶ بار زنگ میزنه دقیقا کجام ، چقدر تا خونه مونده ، هنوزم تو تمام مناقشاتی که با خواهرم داریم ما ۲ برادر ، چشم بسته حق رو به خواهرم میده ، هنوزم موقع رانندگی ما اعتقادی به ویز و نشان و مپ نداره و خودش باید آدرس بده و ...
این یک سال گذشت ، شانس آوردیم بدتر از این نشد ، شانس آوردیم سختی هایی تحمل کردیم که تهش ناکامیت نشد
امیدوارم امسال ، سال بهتری باشه ، توقع عالی شدن ندارم ، بالاخره ایرانی هستیم ، هممون باهم رشد و پسرفت میکنیم اما هنوزم امید داریم
به امید سلامتی همه
آمین❤️