جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴، 13:13
فراموش نمیشوی... گویی در هر نبض من حضور داری،
چنان نزدیک، که نبودنت هم بوی بودنت را دارد.
زمان میگذرد و همهچیز رنگ میبازد،
جز ردّ نگاه تو،
نگاه تو چون تصویریست جاودانه که همیشه بر دیوار دلم میماند.
فراموش کردن تو، مثل خاموش کردن ماه در دل شب است...
محال است، بیمعناست...
تو همیشه همینجا میمانی،
زندهتر از هر خاطره، روشنتر از هر نام.
فراموش نمیشوی،
چون من هر صبح با یادت بیدار میشوم
و هر شب با نامت به خواب میروم.
گویی تو به جاودانگی رسیدهای،
نه در دنیا، که در دل من...
یک کلام میگویم:
بودنت ادامه دارد،
حتی وقتی که نیستی...