نشد که بشه
از ۱۱ ۱۲ اسفند شروع کرده بودم به خوندن برای این حلی سنج ، حلی سنجی که کابوس من شده.
هر روز بعد از مدرسه بجای اینکه برم خونه و کمی استراحت کنم و حالی عوض کنم مستقیم میرفتم کتاب خانه با همان لباس های سیاه و رسمی مدرسه.
شاید این ۲ هفته اندازه ۲ ماه قبلش درس خوندم و از همه مهم تر روحیه خوبیم داشتم و حس میکردم همه چی قراره عوض شه.
ولی امروز از دستم در رفت ، خودم هم باعثش بودم ، من تو زندگیمم زیاد هول میشم.
نمیدونم ولی امروز یه دل سیر گریه کردم چون حس کردم این "من" بودنم باعث عدم موفقیتمه هر چه تلاش میکنم نتیجه بدتر میشود ، انگار پشت توانم منفی گذاشته اند.
بیشتر از اینکه بخاطر خودم ناراحت باشم بخاطر پدر و مادرم ناراحتم، ۶ ۷ ماهی شده دلشان لک زده از آزمون بر گردم و بگویم "خوب دادم". هر سری منو اینطوری میبینند میگن اشکال نداره مهم کنکوره ایشالله آزمون بعدی ، ولی خب کنکور قرار نیست معجزه بشه نتیجش خیلی با این ها فرقی نداره
نمیدانم ولی هر چی هست این سال نحس ،نحس هم تموم شد ، مثل شیمی هم نبود بخواهد مثال نقضی داشته باشد. همه چیش بد بود ، همه ی همه ی اتفاقاتش.
سال ۱۴۰۲ مهم ترین سال زندگیمه ، در واقع کیفیت زندگی من در آینده به کیفیت زندگیم به سال دیگه بر میگرده ، امیدوارم سال خوبی برام باشه و همینطور برای شما
عیدتون مبارک
#پایان_تلخ