روزگار
یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲، 12:51
جدیدا یسری آهنگارو گوش میدم حس به شدت دپرسی میگیرم،علتشم اینه بر میگرده به دورانی که بابام سکته نکرده بودو یه حسرت عمیق که میدونم دیگه اون صحنه ها تکرار نمیشه
بعضی وقت ها به خودم میگم چیکار کردیم که این جوری شد
میدونید ادم خودشو هی سرزنش میکنه
هر کی یجوری
هی میگم اگر باهاشون شمال میرفتم شاید علائم سکته رو توش میدیم
اخه من حلی سنج داشتم باهاشون شمال نرفتم و تو شمال خیلی سرش درد میکرده بعد از اونم فرداش اومدم خونه یه کله تا 10 درس خوندم خوابیدم
هر چی هست الان به این وضع رسیدیم
ولی اقای قاضی؛ 18 سالگی برای خداحافظی کردن با خواب وسط جاده چالوسو و دلگرمی های سال کنکورو و دوتایی کار فنی کردنو و تو ماشین درد و دل کردنو و " تو درستو بخون غم هیچی نداشت باشو" و ... خیلی زود بود:/