یکسال پیش...
۲۵ شهریور ۱۴۰۲ ؛
یکروز معمولی که از قضا روز تعطیل از نظر درسی برایم بود و به پیشواز شب تولد ۱۱ سالگی خواهرم رفتیم ...
ساحل سیترا در نوشهر ؛ جگرکی سلف سرویسی توجهمون رو جلب کرده بود و قیمت هاش به نظرمون مناسب بود.
من و بابا و مامان از جگرکی آیتم هایی برای خودمون سفارش دادیم و خواهر و برادرِ یک دنده ام ، به سوی ساندویچی امیر پنیر!
بعدش هم به سمت شهربازی و چرخ و فلک و ادامه شب خوب...
و حالا یکسال یعنی ۳۶۵ روز از اون شب میگذره و دوباره همونجا ؛ ساحل سیترا....
قیمت ها سر به فلک کشیده و هر کس با ۵ ۶ سیخ جگر و کباب ، ۳۰۰ تومنی پیاده می شود...
یک چرخ و فلک ساده نفری ۱۲۰ تومن و منظره خاصی در انتظارمان نیست جز چادر های رنگارنگ و ارزش ۴۸۰ تومان رو ندارد....
و بابا بخاطر دردی که در کمر و ناحیه تحتانی داشت تهران پیش عمه اینا ماند و اما دلش اینجاست ؛ با ما ؛ از دفعات تماس می گویم ؛ ساعتی ۲ بار...
امشب شب تولد ۱۲ سالگی خواهرم هست و تو این یکسالی که او بزرگ بشود بقیمون چند سال پیر شدیم تا او فقط یکسال بزرگ تر شود نه بیشتر نه کمتر....
خدایا ؛ امیدوارم سال دیگه حسرت این روزا رو نخورم ؛ آمین....