سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

وَقایِع مَن

  • خانه
  • پروفایل
  • آرشیو
  • نوشته‌های بیشتر

من

شنبه سی ام دی ۱۴۰۲، 17:11

تقریبا میشه گفت تمام و کمال فعالیت من در فضای مجازی

چه در متا و تلگرام و چه در بلاگفا و سمپادیا همگی یچیز مشترک داشتن

اونم آیدی و هویت من بود
@SinaSabetifard

اونم یک دلیل داره

من هستم موجودی اجتماعی

برای همین خیلی عذابم میده چه اینجا چه در ناشناس تلگرام نمیدونم مخاطب پیامم کیه

دست کم در ناشناس توانایی این رو دارم که بتونم پاسخ بدم ، اینجا همون امکان هم خیر!

برای همین خیلی ممنون میشم خودتون با حرفتون با هم مطرح بشید

حتی اگر میخواید انتقاد کنید

من سینا ثابتی فرد
Sina Sabetifard

قدم اول

جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲، 15:58

هفته قبل نوشتم که میرم و 2 هفته دیگه میام و مینویسم موفق شدم یا نه

خب این هفته یک آزمون قلمچی برگزار شد و رتبم شد 183 بین 3500 نفر

شاهکار ماجرا هندسه یازدهمم بود که رتبه 2 کشوری شدم

و البته یچیزی ، بعد از اینکه اینجارو باز کردم متوجه پیام یک دوست عزیزی شدم که گفته بود خدایی تو دیگه ننویس خیلی چرت و خنده دارن

به نظرم نظرش قابل تامله ؛ شاید من نباید اصلا بنویسم:)

ولی خب این رو بدونید من هیچ ادعایی تو نوشتن ندارم و اصلا هم دلم نمیخواد از غم هام بنویسم ولی خب اینو از خدا باید پرسید که چرا این همه غم برای یه نفر؟

سینا ثابتی فرد
Sina Sabetifard

اتمام حجت با خودم

یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲، 17:20

من خیلی اینجا نوشتن رو دوست دارم

یعنی خیلی بهتر از گفتن دردای اینجا به یک شخص خاص هست

اینجا کسی نیست که بزور خودش اومده باشه هر کسی اینجارو میخونه با میل خودشه

ولی خب

یه کمی دارم از مسیر کنکوری خوندن فاصله میگیرم

میخوام قبل از اینکه چپ کنم ، درست کنم مسیر رو

برای همین 2 تا پلن پیش رویم هست

اولین پلن

یا من 6 بهمن ساعت 6 عصر میام اینجا و مینویسم که تونستم و ادامه این مسیر رو مینویسم

یا 6 بهمن میام اینجا میگم نه تنها نتونستم بلکه بدتر هم شد و خب یک خداحافظی 6 ماهه میکنم

فارغ از هر نتیجه کنکورم باز هم قراره بنویسم اینجا به عنوان یک انسان دغدغه مند


امیدوارم اون مسیری پیش رویم باز شود که خودم و شما میخواهید

ممنون:)

سینا ثابتی فرد
Sina Sabetifard

من بدشانس:(

جمعه بیست و دوم دی ۱۴۰۲، 21:25

قطعا همه ما آدما روزایی هست که بدشانسیم

ماه هایی هست که بدشانسیم

سال هایی هست که بدشانسیم

من از سال 1400 به اینور تو زندگیم خیر ندیدم چرا؟

1400 با اسیب به شبکیه چشم بابام شروع شد
1401 با تشدید سرطان پدربزرگم و فوت اون و دیدن صحنه هایی که واقعا برای هیچ کس توصیه نمی شود
1402 سال نرمالی میبود اگر پدرم اینطوری نمیشد

دوران برنزی مدرسه خونه درس خوندم ، نتیجه : فاجعه
دوران نقره ای تصمیم گرفتم بیام مدرسه ، که خب پدرم سکته کرد به کل این قضیه کنسل شد
و نتیجه : فراتر از فاجعه!
نمیدونم ولی من زندگی واقعیم توش شانس معنی نداره

به قول روانشناس ها الان تو دره نامیدیم

هیچ امیدی به آینده درسیم ندارم

ولی ولی
نمیخوام بدون تلاش نامید شم
تا آخرش سعیمو میکنم
نمیخوام حسرت این به دلم باشه چون سعی نکردم نشد

Sina Sabetifard

منوی رستوران

سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲، 22:24

شاید 2 ماه شده باشه که دقیقا پشت کتابخونه یک تهیه غذا افتتاح شده

قیمتاش خدا!!

البته خب دلیل هم داره ، چون کار اصلی این مینی کترینگ عمده فروشی هست به شرکت ها و ادارات دولتی نه من عادی!

ولی خب بخوام قیمتاشو بگم :

چلو کوبیده تک سیخ 95
چلو جوجه 95
قیمه و قورمه 95
ماهی قزل آلا 180
زرشک پلو با مرغ 95
و خب به جز ماهی قزل آلا بقیه آیتم های منو رو تست کردم

بخوام رنک بندی کنم :
1. جوجه
2. کوبیده
3. زرشک پلو با مرغ
4.قیمه و قورمه
و امیدوارم ماهی قزل آلاشون هم خوب باشه و با روحیه خوب به استقبال ماز و قلمچی برم!

کتابخونه رستوران منصف
Sina Sabetifard

اعلام وضعیت ؛ قسمت دوم

دوشنبه هجدهم دی ۱۴۰۲، 19:52

سلامممم....

امروز میخوام یک شرح از یازدهم دی تا به امروز بدم

خب شاید این برداشت بشه که خب مگه هفته پیش تا امروز فرق اونچنانی هم کرده بابات؟
باید بگم بله ، بسیار زیاد

در واقع میخوام یکمی از اتفاقات مثبت این یک هفته اخیر بنویسم

اول از همه که خب ادراک و درک بابام میشه گفت سر جاشه

یعنی جوابایی که میده دیگه از بی قراری نیست
اون روزای اول خیلی بی قرار و کلافه بود که چرا نمی فهمید چی میگم
ولی خب الان هم ما می فهمیم چی میگه هم خودش میدونه چجوری بگه بهتره

برای اینکه یذره بهتر متوجه بشید منظورم چیه دیشب خونه کمی از حالت عادی گرم تر بود
و خب بابام گرمش شده بود
خب راه حل اول اینه که لحاف رو از روش برداره که اون کارو کرد
راه حل دوم؟
خاموش کردن شوفاژ
خب این چند روز که نهایت درخواست عجیب بابام لیمو شیرین بود شوفاژ یذره دور از ذهنمون بود که بخواد بگه خاموش کنیم
دست منو گرفت گفت "بلو" منم هی میرفتم عقب تر بعد به یجا رسیدم گفت خوبه
دیدم کلا یه مبل هست یه بوفه یه کاپشن
گیج شدم گفتم چی میخوای بابا؟
با دستش یجوری پشت بوفه رو نشون داد
که خب شوفاژ بود و گفتم بابا گرمته ؟ که خب اره و خاموش کردیم
دو هفته قبل دکتر به ما گفت فعلا پدرت درکی از اشیا نداره ، یعنی نمیدونه در چیه دیوار چیه ساعت چیه
ازش هم بپرسی نمیدونه کجاست ، چون اصلا نمیدونه چیه
ولی خب همین این داستان شوفاژ هم کنترل تلویزیون هم ساعت رو دیوار رو خونه نشون میده ادراکش برگشته یا دست کم بهتر شده
همیشه به ساعت نگاه میکنه اگر 12 1 باشه گیر میده خواهرم کجاست(خواهرم این تایم میاد خونه)
اگر کنترل بدی دستش بهش بگی کانالو عوض کن میتونه ، اگر بگی صدارو کم کن میکنه بگی هم خاموش کن میکنه

راجب تکلم هم خب از روز اول که اومده خونه هم بهتر شده
عجیب ترینش قطعا قطعا صلوات فرستادنشه
یجوری تر تمیز صلوات میفرسته که نگم اصلا
یسری کلمات ناخودآگاهشم میتونه بگه
مثلا هر وقت از خالم میخواست تشکر کنه میگفت متشکر و خب خالم رو هم میبینه بهش میگه متشکر
یا مثلا ریشاشو مرتب کردم گفت دستت درد نکنه
یا مثلا یه غریبه ازش بپرسه چطوری میگه الحمدالله
و کلا فعلا وضعیت بابام اونطوری نیست که نتونه منظورشو نرسونه ، بزرگ ترین مشکل بیماران سکته مغزی همین هست که نمیتونن بگن چی میخوان

و همه مهم ترین و مشهود ترین تغییر
حرکت اندام های بی حس!!
از هفته قبل شنبه هر روز به طور مداوم فیزیو تراپی شده
پای راستشو تا حد خوبی میتونه تکون بده هفته قبل تقریبا 0 بود
دست راستش هم شست و انگشت اشاره رو میتونه فعلا(دست کمی زمان بر تر هست)
به امید خدا شاید تا یک ماه آینده بتونه دوباره با کمک راه بره و این خیلی برا روحیش خوبه

در کل امیدواری ما برای برگشت به مسیر درست زندگی بیشتر از قبل شده و امیدوارم اعلام وضعیت 3 از این هم بیشتر و بهتر تغییر کرده باشه بابام

آمین

من و بابام سکته مغزی پیشرفت اعلام وضعیت
Sina Sabetifard

بازگشت به کتابخانه ؛ فصل دوم

شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲، 23:29

28 آبان ، آخرین روزی بود که به کتابخونه رفتم

یک دوشنبه عادی ، روتین و نرمال

بخاطر جلب توجه مدیرکل مدیر کتابخونه برامون میز و صندلی تهیه کرده بود که تو سرمای زمستون دیگه نیاز نباشه روی سنگ های سرد و سخت پله های کتابخونه بشینیم و میون انبوه گربه های گرسنه و غذا بو کشیده غذاهامون رو بخوریم

همه چیز حاکی از این بود که قراره همه چیز بهتر و بهتر بشه

منم برای دومین بار تصمیم گرفته بودم از کترینگ سر کوچه کتابخونه یکی دیگه از آیتم های منو رو امتحان کنم ، این سری چلوکباب کوبیده ، 95 تومن!

چلو کباب رو خوردیم و دوستم اومد و عینکشو عوض کرده بود و شبیه این عینک های آریان حیدری خریده بود و به قولی خیلی خفن بود و عینکشو بعد از ناهار ازش قرض گرفتم و چند تا سلفی باهاش انداختم

بعدشم رفتم داخل کتابخونه و مشغول آزمون هندسه شدم ، 80 درصد زدم ، شدم 6 پایه!

همه چیز داشت خوب پیش میرفت ، بعدشم بارون سنگینی گرفت که ما رو مجبور کرد از زیر سقف های کتابخونه بقیه زنگ های تفریح رو بگذرونیم

ساعت 8 و نیم شد و زنگ زدم بابام

گفت تو راهه ولی ترافیکه ، منتظر بمونم

منتظر موندم و نیامد ، تو ترافیک گیر کرده بود

بعد از نیم ساعت تاخیر اومد و گفت سینا روزای بارونی دیگه نیا اینجا

و اون روز تموم شد

و.....

1 ماه 17 18 روز از اون روز میگذره

آخرین دوشنبه ای که تنها دغدغم کنکورم بود

هیچ چیز شبیه گذشته نمیشه ولی حس امروز یجوری بود

برای بار اول بود بعد از سکته بابام برگشته بودم اینجا

موقع برگشت...

منتظرم بودم یه ال نود سفید اتومات بیاد

ولی دیگه نمیاد

هیج وقت

حواسم نبود اولش میخواستم به بابام اس ام اس بدم بیاد دنبالم

ولی یادم افتاد که دیگه...

اون بر میگرده ، اون درست میشه مثل روز اولش

ولی ما ؟ نه

من و بابام کتابخونه سکته
Sina Sabetifard

شانس طلایی

پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲، 16:46

برای دوران جمع بندی تصمیم داشتم که از سایت لرنتیو بانک سوال بخرم

برای یکسال 470 هزار تومن بود

پول رو پرداخت کردم و تایید رو زدم رفت صفحه اینکه پرداخت موفقیت آمیز بوده و بازگشت به صفحه اصلی

اینترنتم شانس بدم قطع شد و کار نکرد که نکرد

هیچی دیدم هیچ بانک سوالی برای من فعال نشده پس کجاست این بانک سوال

به پشتیبانی آنلاین پیام دادم و مشکلم رو گفتم و پرسید دانش آموزم گفتم بله و ...

بهم یه کد تخفیف 150 هزار تومنی داد گفت با این پرداخت کنید اون پولتون هم بر میگرده

و اینطوری شد که بخاطر قطعی نت 150 هزار تومن سود کردم:)

لرنتیو علامه حلی تهران شانس
Sina Sabetifard

لیمو شیرین :)

چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲، 22:10

نیم ساعت با بابام داشتیم پانتومیم طور دنبال چیزی که میخواست میگشتیم

اول از همه پرسیدم خوردنیه

گفت اره

گفتم ابیه؟

گفت اره

گفتم خشکه؟

گفت اره

بعد گفتم شیرینه

گفت اره

بعدبا دست به سمت حیاط خلوت رو نشون میداد

گفتم بابا خوراکی نی مگه؟

گفت ارههه

بعد دیگه هی میوه ها رو گفتم

تهش رندوم گفتم لیمو شیرینه؟

گفت

افلیننننن

لیمو شیرین آخه؟

پدر من تو سالم بودی لیمو شیرین نمیخوردی اخه

لیمو شیرین سکته مغزی
Sina Sabetifard

مشکلات سکته مغزی

چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲، 16:44

امروز سیزده دی است

44 روز از سکته مغزی بابام میگذره

سکته قوی و وسیع که کشنده تر از هر چیز ممکن دیگری بود!

ولی خب خداروشکر بابام دووم آورد و با ما موند

ولی خب با بابای اصلی بودنش زمین تا آسمون فرق داره و البته خیلیم شباهت داره

وقتی بیماری سکته میکنه بسته به اینکه سکته در کدوم قسمت مغز رخ داده یکسری عوارض روی بدن خودش داره

برای پدر من روی قسمت تکلم و نیمه راست بدن هست

البته اینو بگم که خیلی از روز اول بهتر شده

یسری کلمات خاص رو میتونه بگه

منظورشو میرسونه

و حواسشم سر جاشه

برای مثال امروز من امتحان نداشتم ولی فکر کرد دارم

و انقدر صبح سر و صدا کرد و مامانمم نمیفهمید چی میخواد که از خواب پریدم

و منو میخواست

چون فکر کرده بود دوباره خواب موندم:/

این بیمار داری یسری دردسر های خودشو داره

مثلا پیدا کردن پرستار

هم پرستار باید از بابام خوشش بیاد

هم بابام از پرستار

و البته هم پرستار از حقوقش

که خب پرستار اول از حقوقش راضی نبود

و بابام از پرستار دوم

خلاصه که سعی کنید مریض نشید

واقعا

واقعا پیشگیری بهتر از درمان است

سکته سکته مغزی پرستار
Sina Sabetifard

اعلام وضعیت

دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲، 21:23

سلاممم

میدونم عادت کردید که من هر وقت اومدم اینجا یا از دردی نالیدم یا خبر بدی اینجا منتشر کردم یا از کسی انتقاد کردم

خلاصه اینجارو به قولی بیت الحزن کردم!

ولی خب امروز میخوام یه گزارش عملکرد یک ماه و 10 روزه بدم

دوست ندارم اتفاقات بد گذشته رو بازگو کنم

صرفا بدونید که پدرم شامگاه یکشنبه پنجم آذر هزار و چهارصد و دو دچار سکته مغزی وسیع شد

در حدی که در نتایج سی تی اسکن نصف مغز پر از خون بود!

و دکترا گفته بودن هیچ کاری نمیتونیم براش انجام بدیم جز اینکه دعا کنید و یکمی هم صبر!

خلاصه روز های پر استرسی بود طوری که من سر کلاس گوشی در میاورم اس ام اس میزدم مامانم که بابا چطوره

هفته اول فقط میگفت سینا هیچ فرقی نکرده گفتن براش دعا کنید....

و همینطوری داشت زمان میرفت و بابام هوشیاریش بین 5 تا 7 متغیر بود

مامانم همیشه از بیمارستان بر میگشت گریه میکرد میگفت هنوز بی هوش نگهش میدارن ، اینتوبش کردن و ...

نمیدونم چی شد ولی یکشنبه 12 آذر دقیقا یک هفته بعد

به هوشش آوردن ؛ هوشیاری تا 9 بالا اومد چشاش ارادی اینور اونور میشد ؛ صداش میزدی روشو بر میگردوند

انگار معجزه شد

جدا معجزه شد چون دکترا فقط سعی کردن به مغزش فشار نیاد

و خب همینطوری روند رو طی کرد اما

یکی از دکترا نظریاتی ارائه دادن که قابل تامله

اول اینکه تایم حدودی سکته 2 تا 3 بوده و ما حداقل 4 ساعت زمان از دست دادیم

دوم اینکه مشکل ژنتیکی بوده و ممکنه به ما هم ارث رسیده باشه

سوم اینکه در تکلم تا اخر عمر مشکل دار خواهد بود

چهارم اینکه در بهترین حالت 40 درصد توانایی نیمه راست بدنش بر میگرده

پنجم اینکه باید حداقل یک ماه icu بخوابه

و ...

همه چی داشت خوب پیش میرفت قرار بود 21 آذر به بخش منتقل بشه که یهو DVT کرد

ایجاد یک لخته جدید تو پای راست

همه دوباره رفتیم تو شوک

نکنه این لخته به سمت مغز حرکت کنه

نکنه امبولی بشه

و ....

که پروسه درمان دوباره اورژانسی شد و دو هفته ما رو به عقب انداخت

این روز ها گذشت و از پنج شنبه آوردیمش خونه

خیلی میگه میخنده

خیلی با نمک شده

حواسش به همه چیز هست

امشب دیدم داره به نوشابه دست نشون میده گفتیم چی شده میخوای

گفت نه

گفتیم نخوریم؟

گفت نه

بردیم سمتش دیدیم گیر داده چرا در نوشابه رو محکم نبستیم

و یادشم افتاده من کنکور دارم هی میگه درستو بخون

و امیدوارم این روز ها هم تموم شه برن

و شاد و سلامت بشیم....

سینا ثابتی فرد سکته سکته مغزی اعلام وضعیت
Sina Sabetifard
© سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard سلاممم؛
من سینا هستم ، متولد سال ۱۳۸۴ از تهران
فارغ التحصیل دبیرستان علامه حلی ۱ تهران و درحال حاضر دانشجوی مهندسی دریا دانشگاه صنعتی امیرکبیر
از سال ۱۴۰۰ اینجارو راه اندازی کردم که کمی از خودم و اتفاقات شاد و تلخ و ترش و شیرین زندگیم بنویسم
اگر دوست داشتید میتونید برای نوشته های بیشتر به کانال تلگرامیم سر بزنید
ممنونم:)
جدیدترین‌ها
  • وَقایِع مَن پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲
  • یک سال شد جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
  • پایان دهه دوم.. سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴
  • دل شکستی جمعه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴
  • اتمام ترم ۲ سه شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۴
  • جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴
  • مکالمه غیر منتظره چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید ۴ دوشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید ۳ سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید ۲ جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید سه شنبه هفدهم تیر ۱۴۰۴
  • اعتراف به شکست شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴
موضوعات
  • من به تصویر
  • فیلم و سریال
  • علامه حلی
  • فوتبال
  • امیرکبیر
برچسب‌ها
  • کنکور1403 (27)
  • سینا ثابتی فرد (23)
  • علامه حلی تهران (12)
  • Sina Sabetifard (11)
  • مشهد (8)
  • سکته مغزی (7)
  • حلی سنج (7)
  • اعلام وضعیت نهایی (7)
  • اعلام وضعیت (6)
  • آزمون (5)
  • SinaSabetifard (4)
  • من و بابام (4)
  • سمپادیا (4)
  • عید1402 (4)
  • قلمچی (3)
  • سال نو (3)
  • سمپاد (3)
  • سکته (3)
  • شانس (2)
  • جنگ (2)
دوستان
  • کانال تلگرامی
  • Instagram(Public)
  • Linked In
  • Instagram(Private)
  • Aparat
  • Twitter
امکانات
تماس با ما

ساعت و تاريخ

آمارگیر وبلاگ