سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

وَقایِع مَن

  • خانه
  • پروفایل
  • آرشیو
  • نوشته‌های بیشتر

وَقایِع مَن

پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲، 10:53

از اسنفد پارسال تصمیم گرفتم که علاوه بر اینجا ( که خواننده خیلی بالایی ندارد ، اگر هم دارد من متوجه آن نیستم)

بخش خوبی از اتفاقات روزانه که نه ، گذری زندگیم ( الان که تبدیل شده به یک کنکوری استایل ) رو به کانال تلگرامی ببرم.

همیشه گفتم و میگم که من تولید کننده متحوا نیستم ، هر آنچه که هست رخ داده سپس به تصویر کشیده شده و برای به تصویر کشیده شدن دنبال رخ دادن اتفاقات خاص نیستم.

در نهایت من نویسنده نیستم اما از من بماند برای شما یادگاری....

لینک کانال

وقایع من کانال فضای مجازی
Sina Sabetifard

سفر نامه بوشهر؛ قسمت صفر

سه شنبه دوم دی ۱۴۰۴، 23:53

شاید برای دوستانی از خیلی قبل اینجا بودن این هست که چرا سفرنامه های من از قسمت صفر شروع میشه؟

مرض داری مگه؟

واقعیت این هست که من سفرنامه قسمت صفر رو قبل از شروع سفر مینویسم

قبلا سفرنامه های قم و کاشان ، مشهد، نکا رو نوشتم و امیدوارم خونده باشید

یک سفرنامه کیش هم بود که هیچ وقت منتشر نشد

چرا؟

سفر برای ۲۶ خرداد ساعت ۸ شب تنظیم شده بود که اسرائیل تصمیم گرفت بعد از ۴۷ سال به ایران حمله مستقیم بکنه

این قسمت هم داره ۲ دی نوشته میشه امیدوارم منتشر بشه...

Sina Sabetifard

سفرنامه .... قسمت صفر

دوشنبه یکم دی ۱۴۰۴، 21:40

برای سفر آینده هیجان دارم؛ همین قسمت که نمیدونم کجا هست دقیقا قرار هست برم!

Sina Sabetifard

اتمام میان ترم ها

جمعه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۴، 17:19

میان ترم هام تموم شد بعد از یک ماه

نسبت به ترم دوم خب طبیعتا خیلی راضی تر بودم

مقاومت مصالح ۲.۰۵ از ۳
ترمودینامیک ۴.۵۳ از ۶
محاسبات عددی ۷.۲۵ از ۱۰
زبان ۱ ۳.۵ از ۵
تفسیر قرآن ۴.۲۵ از ۵
دینامیک نیومده
رسم هم احتمالا ۴ از ۷

با این حال این روزا حالم کمی بهتره؛ کمتر فکر میکنم؛ بیشتر عمل!

Sina Sabetifard

هرچیزی به جای خود

جمعه چهاردهم آذر ۱۴۰۴، 10:31

بچه که بودم خیلی دوست داشتم برم سفر خارج!
نمیدونم چرا اون زمان احساس میکردم خارج خیلی خفن تر از ایران هست کل فکر و ذکر روزای تابستون من این بود کجا بریم خارج خانوادگی

هیچ وقت هم نرفتم؛ هنوز هم نرفتم
ولی بحث اینه اگر الان ازم بپرسن کجا دوست داری بری هزینش و ویزاش و .. با ما شما ۵ تا یه شهر داخلی خودمون رو میرم!

بچه که بودم دوست داشتم ماشینمون سانروف میداشت؛ منم کلم رو مینداختم بیرون باد میخورد؛ ولی خب ال نود خیلی اپشن های سطحی تر از سانروفم نداشت الان سانروف داره؛ ولی خب یبارم سرمو نکردم ازش بیرون

حرفم اینه
یسری لذت ها برای یک سن خاصین؛ تجربش نکنی؛ اتیشش خاموش بشه؛ منطقی بخوای فکر کنی؛ دیگه دوست نداری تجربش کنیی

سفر خارج و سانروف حسرت برای من نیستن؛ لذت هایی هستن که تو زمان خودش تجربه نکردم و چه زیبا تجربه هایی دارم تو سنی که باید تو همون سن تجربه میکردم که بهش میگم خاطرات شیرین کودکی...

Sina Sabetifard

صبر؛ خوب یا بد؟

پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴، 2:48

من همیشه آدم صبوری بودم؛ جنگ؛ دعوا؛ داد و بیداد و ...
اینها چیزایی بودن که همیشه خدا برام تعجب آورند اولین واکنش هر آدمی باشن؛ مگه نمیشه با صبوری درستش کرد؟

حالا میخوام یکی از ماجرا های نسبتا جالبی که برام رخ داد رو تعریف کنم؛ البته با حفظ حریم شخصی طرف

۱۹ آگوست امسال پیامی براش زدم که من با اکانت دومم از تمامی چنل ها لفت دادم؛ قصد و منظوری نداشتم متشکرم.

و اون پیام سین نخورد؛ سین نخورد تا ۳۴ روز بعد که قرار شد کل ورودی مهندسی دریا امیرکبیر به من پیام بدن؛ پیام نداد؛ از طریق واسطه

گویا من آمریکام و او ایران

خلاصه من هم تصمیم گرفتم کلیرچت کنم؛ به نظرم کسی که دوست نداره به صفحه چتی سر بزنه این مورد براش نباید مشکلی میداشت

و اما چند روز بعدش متوجه شدم که کامنت هایی که در چنلش گذاشته بودم رو به عنوان "نخ" تلقی کرده بود و من هم آدم گردن نگیر!

خلاصه تصمیم گرفتم کامنت هایی که در آبان و آذر پارسال هم گذاشتم پاک کنم

نتیجش شد همچین واکنش بی ادبانه ای در توییتر :

من هم صرفا توییتش رو لایک کردم چون

۱. بی احترامی به خودم هست جواب دادن به همچین ادبیاتی

۲. این شخص از من خوشش میومد و در نهایت احترام بهش نه گفتم و البته ازش فاصله گرفتم

و در نهایت من شخصیت واقعی این آدم رو دیدم

شخصیتی که پشت یک چهره نقاب زده پنهان شده بود!

Sina Sabetifard

هفته سنگین

جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴، 11:45

این هفته مجموعا ۱۳ واحد امتحان دارم

دینامیک محاسبات عددی ترمودینامیک فارسی تفسیر قران

امیدوارم موفق از همشون بیرون بیام

آمین

Sina Sabetifard

هم کلامی با هم نوع

پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴، 10:21

من ناشناسم از لینک هیدن چت استفاده میکنم؛ در اصل از برنامه ناشناس تقریبا ۲ سالی بود که لفت داده بودم؛ تازگیا دوباره روشنش کردم؛ اما همینطوری؛ خیلی به قصد خاصی نبود

پریشب ناشناسی دریافت کردم؛ اولش فکر کردم تبلیغ خود ناشناس هست که بخواد رباتش رو بالا بیاره ولی خب نبود

داستان شخصی بود که شبیه من بود

واقعیت هم خوشحال میشم هم ناراحت از اینکه میبینم کس دیگه ایم مثل من هست توی این دنیا؛ به نظرم درد و رنجی که که جوان ۱۸ ۱۹ سال باید بکشه نباید در این حد باشه؛ او هم دقیقا در همین سن من به این مشکلات بر خورده بود؛ خب خیلی خوب نیست؛ میدونید؛ تو این سن ما اتفاقا بودن پدر و مادر خیلی مهمه

با این حال خوشحال شدم از اینکه توی این دانشکده تنها نیستم؛ چون هر وقت که داستان زندگیم رو بخشیش؛ نه کلش رو برای یکی تعریف میکنم هیچ احساس حاصی نسبت بهش نداره؛ البته حق هم دارند چرا باید داشته باشند در اصل؟

امیدوارم مشکلی که براش پیش اومده گذرا باشه؛ منم سعی میکنم کمکش کنم؛ نترسه؛ جا نزنه؛ مشکلش حل بشه؛ دوباره تبدیل بشه به یک انسان نرمال قدرشناس

خدا که به ما همچین فرصتی رو نداده تا الان؛(

Sina Sabetifard

دو سال شد.

چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴، 20:10

آذر امسال، دومین سال روز سکته مغزی بابام تو خواب هست، روزی که شاید زندگی من، اطرافیان برای همیشه تغییر کرد

روزای سختی رو گذروندیم، روزایی که امیدی نبود، روزایی که احتمال مرگ چندین برابر بازگشت بود، روزایی که نمیگذشت، روزایی که بابام قبلش ازم قول گرفته بود هر اتفاقی تو سال کنکورت افتاد نباید از تست زدن دست بکشی

ولی ایا فکرشو میکرد این بلا سر خودش بیاد؟

ببخشید بابا، نتونستم، شرمندم، درسته قول دادم هر اتفاقی که رخ داد درسم رو درست بخونم

درسته بهت قول دادم حتما زیر ۱۰۰۰ میشم و نشدم، درسته بهت قول دادم کاری میکنم بابابزرگ از اون دنیا بهم افتخار کنه و نمیدونم می کنه یا نه

ولی تو بابا بودی، کلی مسئولیت داشتی که ما هیچ وقت تا وقتی که اینطوری شدیم درکشون نمیکردیم

جسمم تو متروی صیاد شیرازیه الان فکرم کجاست؟

فکرم همه جاست، فکرم به تعمیرگاه فردا هست، فکرم به وسایل امانت داده شده و پس نگرفته شده هست، فکرم به شاخص بورس هست، فکرم هزینه های خونه هست، فکرم به همه چیز هست، همونطور که تو فکرت همه جا بود و نمیگفتی، فکر میکردیم تو خودتی، ولی نبودی، منم نیستم

این ۲ سال مفهوم خیلی چیز ها متاسفانه برام عوض شد، دیگه مثل قبل توی درس خوندن به آب و آتیش نمیزنم، دیگه مثل قبل دغدغم مزه متفاوت شیر قهوه ماهشام و دامداران نیست.

دیگه مثل قبل جلوی مترو منتظر کسی نمی مونم، دیگه مثل قبل صبحا تو ماشین گرم و نرم مدرسه و دانشگاه و ... نمیرم

و خیلی چیز های دیگه که الان دغدغه من هست، دغدغه خیلی از هم سن ها هم هست، اما متاسفانه یه خیلی از دغدغه های اونا دغدغه من نیست

من دغدغه تموم شدن پول تو جیبی ندارم، دغدغه پول شدن پول کل خونه رو دارم

من دغدغه یروز دیرتر اومدن اپیزود n ام سریال x رو ندارم، من دغدغه یروز دیرتر اومدن حقوق رو دارم

من دغدغه خرابی لپ تاپ رو ندارم چون اصلا لپ تاپ خاصی ندارم

نمیگم چرا دغدغه های من رو ندارید، منم دوست نداشتم دغدغم این ها باشه

به امید سلامتی همه افراد بیمار دنیا

آمین

من و بابام
Sina Sabetifard

این روزا

پنجشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۴، 20:42

این روز ها هم تموم میشن؛ مثل تمام سختی هایی که تا الان داشتیم و تموم شدن؛ روزایی که دوستشون ندارم؛ بی روحن؛ خسته کنندن

از تنهایی خسته شدم؛ اما هیچ وقت هم با کسی نبودم؛ این پارادوکس عجیب داره من رو میکشه؛ نمیدونم؛ دیگه انگیزه ای ندارم

از این هفته میان ترم هام شروع میشن؛ خیلی درس نخوندم؛ از امشب نم نم میخونم ببینم چجوریاست؛ امیدوارم بتونم به خوبی از پس میان ترم هایم بر بیام.

Sina Sabetifard

یک سال شد

جمعه دوم آبان ۱۴۰۴، 16:45

یک سال از اولین باری که دیدمش میگذره...

به همین زودی؛ یک سال شد

یک ترم صبر کردم چون به نظرم برای شناخت آدم ها یک ترم زمان خیلی کمیه؛ روز اول ترم۲ بهش گفتم و ریجکت شدم؛ خیلی سعی کردم با این موضوع کنار بیام؛ اما نتونستم و نشد

امیدوارم موفق و خوشبخت باشه:)

Sina Sabetifard

پایان دهه دوم..

سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴، 22:50

۲۰ سالگی

خیلی عدد عجیبیه؛ خصوصا وقتی خواستم شمع بخرم؛ بای دیفالت همیشه یدونه ۱ بر میداشتم و یه شمع دیگه.

امسال سال عجیبی بود؛ البته کاری به رخداد های جمعی ندارم؛ جنگ؛ مکانیسم ماشه؛ دلار؛ طلا

این ها برای همه بود؛ خودم رو میگم.

جامعه زیستنم عوض شد؛ دوستش دارم؟ خوبه بد نیست ولی خب شکل و روش خاص و ادایی داره؛ مثل دبیرستان بی شیله و پیله نیست

سالی بود که خوب شروع شد؛ ترم یک خوب بود؛ یکم خودم رو دوست داشتم؛ چون داشتم فقط موفق میشدم

ترم ۲ ولی خیلی جالب نبود؛ نه درسا قشنگ بودن؛ نه اتفاق هایی که افتاد؛ تهشم که جنگ شد و حسن ختام کار بمب بود

شاید بزرگترین چیزی که تو ۱۹ سالگی بهش رسیدم؛ گواهینامه و مشخص شدن مسیر زندگیم بود
و شاید بزرگترین چیزی که تو ۱۹ سالگی از دست دادم و خوشحالم بابتش هم بچه بودن بود

این با مستقل بودن خیلی فرق داره؛ من هنوزم مستقل نیستم؛ اما بچه هم دیگه نیستم؛ اما ویژگی بچه بودن اینه دنبال تکیه گاهی؛ من دیگه دنبالش نیستم؛ شاید خودم یکیش باشم!


امیدوارم ۲۰ سالگی من امشب شمعش رو فوت کردم؛ شروعی باشه بر شادی های ناتمام؛ پایانی باشه بر درد ها؛ آغوش بازی باشه برای فرصت ها؛ گذری باشه بر سختی ها


و شروع سومین دهه زندگی؛ در آغاز آن یک دانشجوی ترم ۳ کارشناسی؛ پایان آن؟

نمی دانم! مشتاقم.

Sina Sabetifard

دل شکستی

جمعه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴، 3:21

حقیقتا تا ۲ ۳ روز پیش میشه گفت ازش برای ۷۰ روز خبر نداشتم؛ یعنی اگر حتی از ۷ تیر هم شروع به ویس گرفتن میکردم؛ همچنان ۱۰ روز دیگر باقی مانده بود؛ برای اینکه بخوام یکم نشان بدهم چه کاری کردم

جواش در ظاهر هم خیلی گرم نبود؛ معلوم بود خوشش نیامده؛ اما واکنشش پیش دوستانش انقدر برایم ناراحت کننده بود که با خودم گفتم این حاصل چه گناهی بود که مرتکب شده ام؟

چرا؟ چرا؟ چرا؟

حال روحیم خوب نیست؛ شخصی هم مقصرش نیست؛ به هر حال باید بپذیرم و رد شوم؛ مثل او؛ مثل خیلی های دیگر...

Sina Sabetifard

اتمام ترم ۲

سه شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۴، 11:55

ترم ۲ تحصیل من در دانشگاه صنعتی امیرکبیر تموم شد،.

از مدل این ترم اصلا راضی نیستم و میخوام بگم جاودانه بشه

ریاضی۲ ۱۰.۴۵

فیزیک ۲ ۱۴

برنامه نویسی کامپیوتر ۱۹

آزمایشگاه فیزیک ۲ ۱۹

استاتیک ۱۳.۵

اندیشه اسلامی ۱۴

معادلات دیفرانسیل ۱۰

معدل کل ۱۴.۵۱

معدل کل ۱۶

از ترم دیگه باید درس بخونم، زیاد، خیلی زیاد

اون رفت و پشت سرش رو هم نگاه نکرد، کاش از دل من هم برود...

Sina Sabetifard

جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴، 13:13

فراموش نمی‌شوی... گویی در هر نبض من حضور داری،
چنان نزدیک، که نبودنت هم بوی بودنت را دارد.

زمان می‌گذرد و همه‌چیز رنگ می‌بازد،
جز ردّ نگاه تو،
نگاه تو چون تصویریست جاودانه که همیشه بر دیوار دلم می‌ماند.

فراموش کردن تو، مثل خاموش کردن ماه در دل شب است...
محال است، بی‌معناست...
تو همیشه همین‌جا می‌مانی،
زنده‌تر از هر خاطره، روشن‌تر از هر نام.

فراموش نمی‌شوی،
چون من هر صبح با یادت بیدار می‌شوم
و هر شب با نامت به خواب می‌روم.
گویی تو به جاودانگی رسیده‌ای،
نه در دنیا، که در دل من...

یک کلام میگویم:
بودنت ادامه دارد،
حتی وقتی که نیستی...

Sina Sabetifard

مکالمه غیر منتظره

چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۴، 23:59

من این شخص رو دورادور از سمت ۲ نفر میشناختم؛ ولی با خودش هیچ مکالمه ای نداشتم؛ دیشب خیلی یهویی باهاش صحبت کردم؛ البته کمی بیشتر از یک صحبت؛ یکمی هم درد و دل؛ متوجه شدم از دوستای صمیمی او بوده؛ اونم حالش خوب نیست؛ حداقلش دلم به این خوش بود اون که خوبه حالش؛ به هر حال؛ امیدوارم حداقل اون حالش بهتر بشه....

درباره خود شخص هم به نظرم خیلی خاکی ومشتی بود؛ اگر اینطور نبود تا ۵ صبح باهاش حرفی نداشتم بزنم.

Sina Sabetifard

تغییرات جدید ۴

دوشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۴، 0:29

خب خب رسیدم به چهارمین قسمت تغییرات جدید

متاسفانه ۹ مرداد عمه عزیز مادرم به رحمت خدا رفت برای همین بدون فوت وقت سفرمون رو در شمال نیمه کار رها کردیم و برگشتیم تهران

پنج شنبه این هفته ای که هم گذشت مادرم یک عمل جراحی سنگین داشت که میگن تا ۲ هفته دوران نقاهتش طول میکشه و امیدوارم همه چیز عالی پیش بره

کمتر از ۲ هفته تا آزمون های پایان ترمم مونده و آمادگیم تقریبا صفر هست و باید بخونم و امیدوارم که آسون بگیرن

و میرسیم درباره او

الان که بعد ۴۰ روز دارم بهش فکر میکنم هنوزم دلم میلرزه ولی

الان که دارم بدون اون آتش عشقی که بهش داشتم به رفتاراش نگاه میکنم؛ اون نگاه ابزاری؛ اون نگاه از بالا به پایین؛ اون نگاه رفع نیاز رو میتونم توی نوشته هاش ببینم

اون نگاهی که در شان و شخصیت من نیست و خیلی خوشحالم از اینکه نذاشتم از این بدتر بشه

خلاصه الان که نگاه میکنم اون هیچ حسی به من نداشت و این من بودم که داشتم یک طرفه همه چیز رو جلو میبردم

البته این حق طبیعیش بود و البته حق طبیعی من که بخوام متوقف بکنم این روند رو

ببینم چه میشود!

Sina Sabetifard

تغییرات جدید ۳

سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴، 0:59

امروز ۷ مرداد

وزنم بعد از ۱۰ رو هنوز همون ۹۸ اینطور هست؛ متاسفانه هفته گذشته چهارشنبه حوالی پمپ بنزین رسالت دزد گوشی مادرم رو سرقت کرد و البته پسر دختر عمم؛ ژیوان بدنیا اومد!

از اینکه تابستون ها کاری برای انجام دادن ندارم خیلی خوشحال نیستم و ۳۰ روز مانده تا شروع دوباره دانشگاه و امیدوارم که بهترین ۸ واحد عمرم رو آزمون بدم

آمین

Sina Sabetifard

تغییرات جدید ۲

جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴، 21:18

خب بعد ۱۰ روز مصرف مداوم ویتامین و امگا ۳ وزنم به طور حدودی ۳ کیلو کم شد!

کمتر بهش فکر میکنم؛ کمتر از حدی که دوباره دلم بحواد براش بلرزه و از همه چیز مهم تر این هست که باور دارم من لایق بهترین هام؛ پس تلاش میکنم که بهترین خودم رو به نمایش بگذارم!!

Sina Sabetifard

تغییرات جدید

سه شنبه هفدهم تیر ۱۴۰۴، 23:36

از روی گوشی اصلیم اکانت تلگرامم رو برداشتم؛ اینطوری مدت زمان کمتری در فضای مجازی حضور دارم

دو روز هست ویتامین های بی۲؛ بی۶ و امگا ۳ رو شروع کردم به خوردن در کنار ورزش و کاهش میزان غذا

ورزش هم شروع کردم و البته کتاب خواندن رو

ببینم تا آخر تابستون چه تغییراتی میکنم!!!

Sina Sabetifard
صفحه بعد
© سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard سلاممم؛
من سینا هستم ، متولد سال ۱۳۸۴ از تهران
فارغ التحصیل دبیرستان علامه حلی ۱ تهران و درحال حاضر دانشجوی مهندسی دریا دانشگاه صنعتی امیرکبیر
از سال ۱۴۰۰ اینجارو راه اندازی کردم که کمی از خودم و اتفاقات شاد و تلخ و ترش و شیرین زندگیم بنویسم
اگر دوست داشتید میتونید برای نوشته های بیشتر به کانال تلگرامیم سر بزنید
ممنونم:)
جدیدترین‌ها
  • وَقایِع مَن پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲
  • سفر نامه بوشهر؛ قسمت صفر سه شنبه دوم دی ۱۴۰۴
  • سفرنامه .... قسمت صفر دوشنبه یکم دی ۱۴۰۴
  • اتمام میان ترم ها جمعه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۴
  • هرچیزی به جای خود جمعه چهاردهم آذر ۱۴۰۴
  • صبر؛ خوب یا بد؟ پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴
  • هفته سنگین جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴
  • هم کلامی با هم نوع پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴
  • دو سال شد. چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴
  • این روزا پنجشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۴
  • یک سال شد جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
  • پایان دهه دوم.. سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴
موضوعات
  • من به تصویر
  • فیلم و سریال
  • علامه حلی
  • فوتبال
  • امیرکبیر
برچسب‌ها
  • کنکور1403 (27)
  • سینا ثابتی فرد (23)
  • علامه حلی تهران (12)
  • Sina Sabetifard (11)
  • مشهد (8)
  • سکته مغزی (7)
  • حلی سنج (7)
  • اعلام وضعیت نهایی (7)
  • اعلام وضعیت (6)
  • من و بابام (5)
  • آزمون (5)
  • سمپادیا (4)
  • SinaSabetifard (4)
  • عید1402 (4)
  • قلمچی (3)
  • سال نو (3)
  • سمپاد (3)
  • سکته (3)
  • شانس (2)
  • جنگ (2)
دوستان
  • کانال تلگرامی
  • Instagram(Public)
  • Linked In
  • Instagram(Private)
  • Aparat
  • Twitter
امکانات
تماس با ما

ساعت و تاريخ

آمارگیر وبلاگ