سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

وَقایِع مَن

  • خانه
  • پروفایل
  • آرشیو
  • نوشته‌های بیشتر

وَقایِع مَن

پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲، 10:53

از اسنفد پارسال تصمیم گرفتم که علاوه بر اینجا ( که خواننده خیلی بالایی ندارد ، اگر هم دارد من متوجه آن نیستم)

بخش خوبی از اتفاقات روزانه که نه ، گذری زندگیم ( الان که تبدیل شده به یک کنکوری استایل ) رو به کانال تلگرامی ببرم.

همیشه گفتم و میگم که من تولید کننده متحوا نیستم ، هر آنچه که هست رخ داده سپس به تصویر کشیده شده و برای به تصویر کشیده شدن دنبال رخ دادن اتفاقات خاص نیستم.

در نهایت من نویسنده نیستم اما از من بماند برای شما یادگاری....

لینک کانال

وقایع من کانال فضای مجازی
Sina Sabetifard

یک سال شد

جمعه دوم آبان ۱۴۰۴، 16:45

یک سال از اولین باری که دیدمش میگذره...

به همین زودی؛ یک سال شد

یک ترم صبر کردم چون به نظرم برای شناخت آدم ها یک ترم زمان خیلی کمیه؛ روز اول ترم۲ بهش گفتم و ریجکت شدم؛ خیلی سعی کردم با این موضوع کنار بیام؛ اما نتونستم و نشد

امیدوارم موفق و خوشبخت باشه:)

Sina Sabetifard

پایان دهه دوم..

سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴، 22:50

۲۰ سالگی

خیلی عدد عجیبیه؛ خصوصا وقتی خواستم شمع بخرم؛ بای دیفالت همیشه یدونه ۱ بر میداشتم و یه شمع دیگه.

امسال سال عجیبی بود؛ البته کاری به رخداد های جمعی ندارم؛ جنگ؛ مکانیسم ماشه؛ دلار؛ طلا

این ها برای همه بود؛ خودم رو میگم.

جامعه زیستنم عوض شد؛ دوستش دارم؟ خوبه بد نیست ولی خب شکل و روش خاص و ادایی داره؛ مثل دبیرستان بی شیله و پیله نیست

سالی بود که خوب شروع شد؛ ترم یک خوب بود؛ یکم خودم رو دوست داشتم؛ چون داشتم فقط موفق میشدم

ترم ۲ ولی خیلی جالب نبود؛ نه درسا قشنگ بودن؛ نه اتفاق هایی که افتاد؛ تهشم که جنگ شد و حسن ختام کار بمب بود

شاید بزرگترین چیزی که تو ۱۹ سالگی بهش رسیدم؛ گواهینامه و مشخص شدن مسیر زندگیم بود
و شاید بزرگترین چیزی که تو ۱۹ سالگی از دست دادم و خوشحالم بابتش هم بچه بودن بود

این با مستقل بودن خیلی فرق داره؛ من هنوزم مستقل نیستم؛ اما بچه هم دیگه نیستم؛ اما ویژگی بچه بودن اینه دنبال تکیه گاهی؛ من دیگه دنبالش نیستم؛ شاید خودم یکیش باشم!


امیدوارم ۲۰ سالگی من امشب شمعش رو فوت کردم؛ شروعی باشه بر شادی های ناتمام؛ پایانی باشه بر درد ها؛ آغوش بازی باشه برای فرصت ها؛ گذری باشه بر سختی ها


و شروع سومین دهه زندگی؛ در آغاز آن یک دانشجوی ترم ۳ کارشناسی؛ پایان آن؟

نمی دانم! مشتاقم.

Sina Sabetifard

دل شکستی

جمعه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴، 3:21

حقیقتا تا ۲ ۳ روز پیش میشه گفت ازش برای ۷۰ روز خبر نداشتم؛ یعنی اگر حتی از ۷ تیر هم شروع به ویس گرفتن میکردم؛ همچنان ۱۰ روز دیگر باقی مانده بود؛ برای اینکه بخوام یکم نشان بدهم چه کاری کردم

جواش در ظاهر هم خیلی گرم نبود؛ معلوم بود خوشش نیامده؛ اما واکنشش پیش دوستانش انقدر برایم ناراحت کننده بود که با خودم گفتم این حاصل چه گناهی بود که مرتکب شده ام؟

چرا؟ چرا؟ چرا؟

حال روحیم خوب نیست؛ شخصی هم مقصرش نیست؛ به هر حال باید بپذیرم و رد شوم؛ مثل او؛ مثل خیلی های دیگر...

Sina Sabetifard

اتمام ترم ۲

سه شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۴، 11:55

ترم ۲ تحصیل من در دانشگاه صنعتی امیرکبیر تموم شد،.

از مدل این ترم اصلا راضی نیستم و میخوام بگم جاودانه بشه

ریاضی۲ ۱۰.۴۵

فیزیک ۲ ۱۴

برنامه نویسی کامپیوتر ۱۹

آزمایشگاه فیزیک ۲ ۱۹

استاتیک ۱۳.۵

اندیشه اسلامی ۱۴

معادلات دیفرانسیل ۱۰

معدل کل ۱۴.۵۱

معدل کل ۱۶

از ترم دیگه باید درس بخونم، زیاد، خیلی زیاد

اون رفت و پشت سرش رو هم نگاه نکرد، کاش از دل من هم برود...

Sina Sabetifard

جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴، 13:13

فراموش نمی‌شوی... گویی در هر نبض من حضور داری،
چنان نزدیک، که نبودنت هم بوی بودنت را دارد.

زمان می‌گذرد و همه‌چیز رنگ می‌بازد،
جز ردّ نگاه تو،
نگاه تو چون تصویریست جاودانه که همیشه بر دیوار دلم می‌ماند.

فراموش کردن تو، مثل خاموش کردن ماه در دل شب است...
محال است، بی‌معناست...
تو همیشه همین‌جا می‌مانی،
زنده‌تر از هر خاطره، روشن‌تر از هر نام.

فراموش نمی‌شوی،
چون من هر صبح با یادت بیدار می‌شوم
و هر شب با نامت به خواب می‌روم.
گویی تو به جاودانگی رسیده‌ای،
نه در دنیا، که در دل من...

یک کلام میگویم:
بودنت ادامه دارد،
حتی وقتی که نیستی...

Sina Sabetifard

مکالمه غیر منتظره

چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۴، 23:59

من این شخص رو دورادور از سمت ۲ نفر میشناختم؛ ولی با خودش هیچ مکالمه ای نداشتم؛ دیشب خیلی یهویی باهاش صحبت کردم؛ البته کمی بیشتر از یک صحبت؛ یکمی هم درد و دل؛ متوجه شدم از دوستای صمیمی او بوده؛ اونم حالش خوب نیست؛ حداقلش دلم به این خوش بود اون که خوبه حالش؛ به هر حال؛ امیدوارم حداقل اون حالش بهتر بشه....

درباره خود شخص هم به نظرم خیلی خاکی ومشتی بود؛ اگر اینطور نبود تا ۵ صبح باهاش حرفی نداشتم بزنم.

Sina Sabetifard

تغییرات جدید ۴

دوشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۴، 0:29

خب خب رسیدم به چهارمین قسمت تغییرات جدید

متاسفانه ۹ مرداد عمه عزیز مادرم به رحمت خدا رفت برای همین بدون فوت وقت سفرمون رو در شمال نیمه کار رها کردیم و برگشتیم تهران

پنج شنبه این هفته ای که هم گذشت مادرم یک عمل جراحی سنگین داشت که میگن تا ۲ هفته دوران نقاهتش طول میکشه و امیدوارم همه چیز عالی پیش بره

کمتر از ۲ هفته تا آزمون های پایان ترمم مونده و آمادگیم تقریبا صفر هست و باید بخونم و امیدوارم که آسون بگیرن

و میرسیم درباره او

الان که بعد ۴۰ روز دارم بهش فکر میکنم هنوزم دلم میلرزه ولی

الان که دارم بدون اون آتش عشقی که بهش داشتم به رفتاراش نگاه میکنم؛ اون نگاه ابزاری؛ اون نگاه از بالا به پایین؛ اون نگاه رفع نیاز رو میتونم توی نوشته هاش ببینم

اون نگاهی که در شان و شخصیت من نیست و خیلی خوشحالم از اینکه نذاشتم از این بدتر بشه

خلاصه الان که نگاه میکنم اون هیچ حسی به من نداشت و این من بودم که داشتم یک طرفه همه چیز رو جلو میبردم

البته این حق طبیعیش بود و البته حق طبیعی من که بخوام متوقف بکنم این روند رو

ببینم چه میشود!

Sina Sabetifard

تغییرات جدید ۳

سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴، 0:59

امروز ۷ مرداد

وزنم بعد از ۱۰ رو هنوز همون ۹۸ اینطور هست؛ متاسفانه هفته گذشته چهارشنبه حوالی پمپ بنزین رسالت دزد گوشی مادرم رو سرقت کرد و البته پسر دختر عمم؛ ژیوان بدنیا اومد!

از اینکه تابستون ها کاری برای انجام دادن ندارم خیلی خوشحال نیستم و ۳۰ روز مانده تا شروع دوباره دانشگاه و امیدوارم که بهترین ۸ واحد عمرم رو آزمون بدم

آمین

Sina Sabetifard

تغییرات جدید ۲

جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴، 21:18

خب بعد ۱۰ روز مصرف مداوم ویتامین و امگا ۳ وزنم به طور حدودی ۳ کیلو کم شد!

کمتر بهش فکر میکنم؛ کمتر از حدی که دوباره دلم بحواد براش بلرزه و از همه چیز مهم تر این هست که باور دارم من لایق بهترین هام؛ پس تلاش میکنم که بهترین خودم رو به نمایش بگذارم!!

Sina Sabetifard

تغییرات جدید

سه شنبه هفدهم تیر ۱۴۰۴، 23:36

از روی گوشی اصلیم اکانت تلگرامم رو برداشتم؛ اینطوری مدت زمان کمتری در فضای مجازی حضور دارم

دو روز هست ویتامین های بی۲؛ بی۶ و امگا ۳ رو شروع کردم به خوردن در کنار ورزش و کاهش میزان غذا

ورزش هم شروع کردم و البته کتاب خواندن رو

ببینم تا آخر تابستون چه تغییراتی میکنم!!!

Sina Sabetifard

اعتراف به شکست

شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴، 3:52

میخوام اینجا اعتراف به این اشتباهات بکنم که در نهایت منجر به شکستم شد؛ تجربه تلخی بود ولی به نظرم الان میتونم بگم تموم شد.

از الان باید روی کنترل احساساتم تمرکز کنم؛ روی خودم؛ خانوادم؛ زندگیم؛ درسم؛ کارم؛ مسیرم...

اشتباهاتی که کردم :

سرمایه‌گذاری عاطفی بیش از حد
وقتی که طرف مقابلم اون‌قدر درگیر نبود

تلاش برای اثبات خودن با هدیه، کمک، تبریک، پشتیبانی
که گاهی از عزت نفس کم کرد

بی‌توجهی به علامت‌های بی‌میلی یا بی‌تفاوتی طرف مقابل
مثلاً جواب‌های کوتاه، طفره رفتن از بحث‌های احساسی

درگیر شدن در شوخی‌های دوپهلو و مبهم او
که باعث سردرگمیم شد درباره‌ی نیت اصلیش

پشت سر هم پیام دادن یا پیگیری‌های زیاد بعد از عقب‌شینی اون
که فضای رابطه رو خفه می‌کنه

تحلیل زیاد از رفتارهای اون و نادیده‌گرفتن حس خودم
بیشتر دنبال "اون چی فکر می‌کنه" بودم تا "من چی می‌خوام"

امیدواریم به تغییر نظرش بدون نشونه‌ی واقعی از سمت خودش
در حالی که نشون داده بود تصمیمش ثابته

تداوم در کمک‌رسانی حتی وقتی مشخص بود نیتش فقط رفع نیاز لحظه‌ایه
و نه احساسی متقابل

نبستن در رابطه وقتی باید بسته می‌شد، با سکوت یا عزت
و باز گذاشتن مسیر برای برگشت‌های بی‌نتیجه

ادامه‌ی احساس بعد از پاسخ "فقط در حد دوست"
یعنی پاسخ واضح رو نپذیرفتم و امید رو نگه داشتم

Sina Sabetifard

جنگ قسمت ۲

پنجشنبه پنجم تیر ۱۴۰۴، 13:34

۱۲ روز طول کشید

۱۲ سال پیر شدیم.

Sina Sabetifard

جنگ

دوشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۴، 0:21

این رو مینویسم و یروز که همه این اتفاقات تموم شد میام میخونمش و با خودم میگم چه روزایی بود

دیروز تنهایی از تهران اومدم بیرون؛ چیزی شبیه به فرار؛ فرار از شهری که کل زندگیم رو توش بزرگ شدم؛ درس خوندم؛ دانشگاه رفتم؛ جستم؛ خندیدم؛ گریه کردم و ...

با این حال تصمیم بر این شد مجددا برگردم شمال پیش خانواده

و اولین تجربه جاده چالوس؛ واقعیت تصور نمیکردم به این زودی ها داخل جاده چالوس بتونم رانندگی بکنم؛ روی کاغذ حداقل ۴ ماه دیگه تا رسیدن به این موقعیت زمان نیاز داشتم؛ اما گاهی شرایط جوری پیش میره که عدد و رقم معنایی نداره

البته تجربه کاملا موفقیت آمیزی بود؛ به سلامت به شمال رسیدم

۱۲:۳۵ از شرق تهران راه افتادم و ۱۵:۳۰ دقیقه رسیدم به ویلا در چلندر

مسافتی در حدود ۱۸۰ کیلومتر رو رانندگی کردم و من الان اینجام

واقعیت از کشته شدن نمیترسم؛ از بیچاره و آواره شدن چرا؛ شدید

امیدوارم این جنگ و نزاع هم تموم شه و برگردیم به زندگی عادیمون

آمین :)

جنگ
Sina Sabetifard

روزشمار تولد

دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴، 23:20

بهش قول داده بودم هر طور شده تولدش رو تبریک میگم؛ الان دقیقا یادم نمیاد سر کدوم کلاس و چطوری بود که تصمیم گرفتم براش روزشمار تبریک تولد درست کنم...

هر روز در حدود ۱۰ الی ۲۰ ثانیه از روزم میگفتم و میگفتم انقدر روز تا تولد مونده..

البته تا تولدش ۲۲ روز دیگه مونده و امروز و فردا نیست و روز شمار من از روز ۷۹ شروع شد.

حقیقتا برای خودم پروسه جالبی بود این قضیه و امیدوارم به سو و نحو خوشش بیاد و معذب نشه..

Sina Sabetifard

ترم ۲

دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴، 11:45

ببینید ترم ۲ در قیاس با ترم ۱ زمین تا آسمون متفاوت بود؛ اولا که ۵ ماه طول داره میکشه دوما خیلی سنگین تر بود

امیدوارم به خیر بگذره..

Sina Sabetifard

حالِ بَد

شنبه سوم خرداد ۱۴۰۴، 17:40

نمیدونم؛ احتمالا بخاطر دانشگاه باشه ولی خیلی وقت هست که روزم و زندگیم لذت نبردم؛ میدونید من آدمی بودم که انگیزه و هدف داشتم برای آینده؛ برای اینکه قرار هست چه چیزی رخ بده ۱۰۰ جور برنامه داشتم؛ آدم هر چه پیش آید خوش آید نبودم؛ نمیدونم حالا چه رخ داده که تلاش نمیکنم؛ اون سدی که مانع من شده چیه؟

خیلی وقت ها با خودم میگم شاید درگیر مسائل حاشیه ای کردم خودم رو، ولی کدوم حاشیه؟

نمیخوام الکی بهونه بیارم، آدم باید از بهونه هاش قوی تر باشه، از امروز به زور هم شده باید درس بخونم، باید تلاش کنم، باید هدف گذاری بلند مدت داشته باشم، باید تلاش کنم و خودم رو نشون بدم، به خودم، به سینا

هنوزم بهش فکر میکنم با اینکه مطمئنم او احتمالا خیالش هم نیست...

Sina Sabetifard

۹۴ در مقابل ۴۰۴

جمعه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۴، 19:55

بچه بودیم مثلا من یادمه ۶ ۷ سالم بود؛ اون زمان احمدی نژاد رو میگم؛ یادمه یه طرحی بود کله سحر میومدن دم در خونه ها؛ سلام سلام در رو باز کنیم میخوایم ماهواره ها رو جمع کنیم ببریم؛ من یادمه اون زمان ۲ بار زنگ خونه مارو زدن؛ اخه ما واحد اولیم؛ یکی از اون ۲ بار رو چون صبح بود مدرسه نرفتم

بار اول کل ساختمون مقاومت کردیم و در رو باز نکردیم؛ بار دوم همسایه طبقه دوم و در رو براشون باز کرد اونام رفتن سراغ سرایداری رو با تهدید بردنش پشت بوم و تمام ماهواره رو یا شکوندن یا بردن

خلاصه بعد اون ماجرا تا ۴ ۵ سالی ماهواره نداشتیم؛ یعنی بار اقدام کردیم به داشتنش؛ متاسفانه نصاب احمق رو دیش یکی دیگه همه چیو ست کرده بود و فرداش طرف اومد گفت چرا ماهواره من پریده و بازم قطع شد

البته اون زمان ماهواره داشتن واقعا صرف داشت؛ همون شبکه منوتو خیلی برنامه های باحال داشت؛ بفرمایید شام و استیج و شعر یادت نره که حالا تولیدات بومیش بودن و یسری برنامه دیگه به همراه یسری از شبکه های جم؛ (نه همشون)

اینا واقعا محتواش خیلیم بد نبود؛ خوب بود به نظر؛ تنها شبکه اخبارم تهش بی بی سی و VOA بود

خلاصه سال ۹۴ ۹۵ بود دیگه که ماهواره رو ست کردیم و داشتیم البته اون اوایل دیش گردون داشتیم و کلییی مکافات داشت چون فاصله ما تا دیش ۱۵ متر سیم بود و زمستون ها برق مورد نیاز دیش برای گردش تامین نمیشد و باید میرفتی روش اب جوش میریختی که موتور دیش یخ نزنه و کلی داستان داشتیم

دیگه فکر کنم سال ۱۴۰۰ بود که دوباره ماهواره رو ثابت کردیم و تا پریروز سالم بود همه چیز و دوباره خراب شد

رفتم بالا چک کنم و چیز عجیبی ندیدم واقعیت؛ نمیدونم مشکل از کجاست

البته تفاوت دیروز تو سال ۱۴۰۴ و سال ۹۴ این هست که دیگه کسی جز بابام تو خونه ما اصلا تلویزیون به اون معنا نمیبینه دیگه چه برسه ماهواره

یعنی اگر این اتفاق ۱۰ سال پیش میوفتاد شاید خیلی ناراحت میشدم و غمم گین که چرا ماهواره کار نمیکنه

ولی الان چی؟


خراب شد دیگه.... چیز خاصی رو از دست ندادیم...


دلم برای اون دوران تنگ میشه؛ نه به صرف اینکه ماهواره جذاب بود

برای اینکه وقت و دغدغمون در حد دیدن ماهواره بود؛ زمان داشتیم و برنامه های اونام الحق جذاب بود...

Sina Sabetifard

پایان میان ترم ها!

شنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۴، 18:34

خب پریروز ۱۸ اردیبهشت میانترم های من رسما و شرعا بعد از یک ماه تموم شدن!

بودجه تموم میان ترم های من برای قبل عید بودن و تمامشون بعد از عید برگزار شدن

خب این موضوع یکمی اذیت کننده بود؛ چرا؟

درحالی که ما داشتیم مباحث قبل از عید رو میخوندیم تدریس متوقف نمیشد و خب عملا همزمان درحال یادگیری چند موضوع بودیم

میانترم های دروس دانشکده ریاضی به شدت سخت بودن و اصلا به آسونی ترم یک نبودن

امیدوارم معدل این ترمم هم قابل قبول باشه!

Sina Sabetifard

رویای مهاجرت

سه شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴، 20:16

دقیقا یادم نمیاد از کی ولی خب من با رویای مهاجرت و اپلای و اینجور داستان ها مسیر ریاضی رو انتخاب کردم

البته نه اینکه از ریاضی خوشم نیاد

ولی دیدم نسبت به انسانی و تجربی خیلی راحت تر میتونم مهاجرت کنم

در هر صورت اتفاقاتی که برام توی ۲ سال اخیر افتاد؛ این مسیر رو خیلی سخت تر کرد

میدونید یکی از اصلی ترین فاکتور های مهاجرت کردن این هست که شما حمایت بشید به طور نسبی حالا؛ بدون حمایت هم میشه رفت؛ اما مشکل که نه البته افتخارم هست؛ شما نمیتونید حامی یک خانواده باشید و تصمیم بگیرید بذارید برید؛ میدونید هم کمی بی انصافیه


با توجه به شرایط بابام؛ اون همیشه نیاز به حمایت همه اعضای خانوادش داره؛ همونطور که زمانی اون حامی بود؛ البته این مسئله هم مطمئن نیستم اگر بابا سکته نمیکرد باز هم میذاشت برم یا نه؛ ولی خب الان با همون تکلم پانتومیمش میگه نرو؛ بمون؛ بمون و من حمایتت میکنم


نمیدونم دقیقا من از خارج چی میخوام؛ نمیدونم؛ بزرگترین هدفم زندگی کردنه؛ شاید اگر ببینم صرفا زندگی بخوام؛ رو کشور های خلیج فارس تمرکز کنم؛ نزدیکن؛ درآمد خوبی دارن و زندگی میکنی!

باید ببینم چی میشه

هنوز که دانشجوی ترم ۲ ام؛ حسرت جاییم ندارم؛ ایران هم میتونه بهشت باشه اما خب خیلی سخته؛ از توان ما عادی ها خارج هست

ولی خب خواستم بگم گاهی وقت ها یه اتفاق ناگوار ترکش هاش هیچ وقت خوب نمیشن

امیدوارم این اتفاق های ناگوار برای شما نیوفته

Sina Sabetifard
صفحه بعد
© سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard سلاممم؛
من سینا هستم ، متولد سال ۱۳۸۴ از تهران
فارغ التحصیل دبیرستان علامه حلی ۱ تهران و درحال حاضر دانشجوی مهندسی دریا دانشگاه صنعتی امیرکبیر
از سال ۱۴۰۰ اینجارو راه اندازی کردم که کمی از خودم و اتفاقات شاد و تلخ و ترش و شیرین زندگیم بنویسم
اگر دوست داشتید میتونید برای نوشته های بیشتر به کانال تلگرامیم سر بزنید
ممنونم:)
جدیدترین‌ها
  • وَقایِع مَن پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲
  • یک سال شد جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
  • پایان دهه دوم.. سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴
  • دل شکستی جمعه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴
  • اتمام ترم ۲ سه شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۴
  • جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴
  • مکالمه غیر منتظره چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید ۴ دوشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید ۳ سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید ۲ جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴
  • تغییرات جدید سه شنبه هفدهم تیر ۱۴۰۴
  • اعتراف به شکست شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴
موضوعات
  • من به تصویر
  • فیلم و سریال
  • علامه حلی
  • فوتبال
  • امیرکبیر
برچسب‌ها
  • کنکور1403 (27)
  • سینا ثابتی فرد (23)
  • علامه حلی تهران (12)
  • Sina Sabetifard (11)
  • مشهد (8)
  • سکته مغزی (7)
  • حلی سنج (7)
  • اعلام وضعیت نهایی (7)
  • اعلام وضعیت (6)
  • آزمون (5)
  • SinaSabetifard (4)
  • من و بابام (4)
  • سمپادیا (4)
  • عید1402 (4)
  • قلمچی (3)
  • سال نو (3)
  • سمپاد (3)
  • سکته (3)
  • شانس (2)
  • جنگ (2)
دوستان
  • کانال تلگرامی
  • Instagram(Public)
  • Linked In
  • Instagram(Private)
  • Aparat
  • Twitter
امکانات
تماس با ما

ساعت و تاريخ

آمارگیر وبلاگ