سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

وَقایِع مَن

  • خانه
  • پروفایل
  • آرشیو
  • نوشته‌های بیشتر

نادیده گرفته شدن

یکشنبه هشتم مرداد ۱۴۰۲، 23:31

نادیده گرفته شدن تلاش هام تو این 1 سال اخیر به خصوص توسط خانواده بیشترین دردی هست که تحمل میکنم

اینکه من از نظرآن ها کنکوری نمی خوانم و رتبم در خیال آن ها 2000 3000 می شود و از نظر آن ها همین رتبه هم با 20 هزار فرقی ندارد:)

البته که پلن خودم ونتیجه آزمون ها حاکی از آن هست که رتبم بسیار بهتر از این خواهد شد اما

اینکه تلاش هایم نادیده گرفته می شود واقعا ناراحت کننده هست

امشب آنقدر ناراحت شدم که بی اختیار زدم زیر گریه ، گفتم واقعا کجای مسیر را اشتباه آمدم ، اینکه بعد از یک روز پرفشار به خانه بیایم و بگویند نه ، تو کنکوری نمیخوانی و موفق نخواهی شد حاصل ره کج کجای مسیرم بود؟

دو کتاب تست میخواستم که بابام گفت تو که نمیزنی برای چه میخری(در نهایت خریدم) ، همین ها رو هم نزدی تا الان

"الکی هم ادای ناراحت و تحت تاثیر گرفته ها رو در نیار که میدونم بازم به کار خودت ادامه میدی"

اما آنقدر ناراحت شدم که خودش اومد عذرخواهی برای اینکه حس ناکافی بودن داشته ام

گفتم که اگر این روند را ادامه دهیم در اینده به مشکل میخوریم

اگر از من توقع دارید کنکوری باشم من هم از شما توقع دارم کنکوری باشید

من بیشتر از هر چیزی به انرژی مثبت نیاز دارم نه اینکه "نمی توانم" و "نمیخواهم"

اگر نمیخواستم 6 سال از عمرمو در سطح بالا درس نمیخواندم چون نمی خواهم که آدم ویژه ای شوم

اگر نمیخواستم هیچ وقت حاضر نمی شدم بین مسافرت و درس خواندن ، درس خواندن را انتخاب کنم

اگرنمیخواستم هیچ وقت دنبال راز موفقیت رتبه برتر ها نبودم چون اساس بدردم نمیخورد

اگر نمیخواستم حاضر نبودم 1 سال از عمرو برای چیزی نمیخواهم هدر دهم.

آنقدر حالم بد شد که حتی حس میکنم بهترین دوست این روز هایم نمی تواند کمکی بهم بکند و من فقط ذهن او را هم در گیر مسائل میکنم...

پس حتی او را هم در جریان نخواهم گذاشت که ناراخت من نشود:)

من به تصویر سینا ثابتی فرد کنکور1403 زندگی سخت
Sina Sabetifard

حلی سنج یک سال 1402

پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲، 10:45

فردا اولین حلی سنج و از ماراتن کنکور هست

آمادگیم نسبتا خوب هست و توقع دارم رتبه خوبی کسب کنم.

هفته قبل قلمچی دادم و همونطور که انتظار میرفت نتیجش برای دهم بسیار عالی و یازدهم معمولی بود

دهم 170 کشور شدم و 66 منطقه 1

و یازدهم 597 کشور شدم و 212 منطقه 1

امیدوارم فردا هم روز بسیار عالی باشد!

کنکور1403 حلی سنج علامه حلی1 تهران
Sina Sabetifard

آغاز رسمی کنکور 1403!!

دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲، 18:10

از شنبه 10 تیر ماه امسال کلاس های کنکورم به طور منظم برقرار شد و من دیگر کنکوری محسوب میشوم

امیدوارم سال دیگه همین موقع از عملکرد این یکسالم راضی باشم:)

Sina Sabetifard

انتخاب دوست

سه شنبه دوم خرداد ۱۴۰۲، 19:44

هیچ وقت به خودتون اجازه ندید به هر کسی بگید دوست

و هیچ وقت هم خودتون رو انقدر بی ارزش ندونید که با هر کسی بشوید دوست

تمام لحظات زندگی ما یکبار رخ میده و این اصلا خوب نیست این وقت رو با کسانی بگذرونید که سوهان روحتون خواهند شد

این از من سینا به شما نصیحت...

دوست
Sina Sabetifard

سفرنامه نیاسر

پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲، 0:17

سفر نامه کاشان
"نیاسر"

از اول هم برنامه این بود که روز اول قم باشیم و روز دوم کاشان
متاسفانه دیشب فراموش کردم آلارم مدرسه رو خاموش کنم و ساعت ۵:۴۰ آلارم زد و نمیدانم چه کسانی رو از خواب پروند ، چون خودم به خوابم ادامه دادم:)
پس از صرف صبحانه دل انگیزی جوری که من فرصت نکردم املتش را بخورم ، راهی نیاسر شدیم
نیاسر یکی از روستا های توریستی در چند کیلومتری شهر کاشان هست.
و امروز به شدت شلوغ!
اینجا صاحب مغازه هایش به توریست ها گلاب و گلاب زعفرون(معجون آرامش ، یا به انحصار....)
میدادند و واقعا می چسبید ، اول اینکه خنک بود دوم اینکه واقعا آرامش بخش بود.
تا آبشار پیاده رفتیم و هر ۵۰ متری که به بالا میرفتیم تراکم جمعیت ۵ برابر می شد.
خود آبشارش به شدت قشنگ بود اما جدا و نه به معنایی کنایی ، جای سوزن انداختن نبود.
تو راه برگشت هم سری به حمام صفویه زدیم
خود حمام که چیزی نداشت اما متوجه شدیم یکی از خانواده هایی که اومدن فکر کرده بودن اومدن حمام فین!:/
اگر میخواستیم تاکتیک دیروز برای صرف غذا رو امتحان کنیم باز هم شکست میخوردیم ، پس به یک رستوران در همان نیاسر رضایت دادیم و موفق بودیم!

نیاسر کاشان
Sina Sabetifard

سفرنامه قم

پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲، 0:16

"یک روز در قم"
بعد از دوشنبه و دوشنبستون ، عازم قم شدیم،(از این سفر هایی که دو روز قبل از حرکت جور می شود)
همانطور که دیدید جاده قم چیزی نداشت ، متاسفانه خود قم هم جز حرم چیز دیدنی ندارد!
من که خیلی به ظاهر افراد توجه نمیکنم ، اما خب اینجا میشود گفت با بازه اطمینان ۹۵ درصدی همه چادری و عمامه به سر هستند!
یک لحظه تصور کنید که یک آخوند وحاج خانم ترک موتور نشسته و در حال گاز دادن وسط اتوبان
این یک چیز عادی در قم هست!
ساعت ۹ تصمیم گرفتیم ابتدا شام بخوریم و سپس به حرم برویم.
مطابق انتظار، گم شدیم ، بله،وقتی نقشه خوان پارسا(برادرم) باشد خیلی امریست طبیعی!
کل قم را بی هدف گشتیم تا به رستورانی برسیم که بسته باشد:(
یک چیز جالب در قم ، یکسان نبودن چینش اسم محله های هم اسم با تهرانه ، شما یکهویی از رسالت اینجا میپری تو قدوسی و پاسداران:)
و اینکه با اینکه به نظر مهم ترین بخش قم حرم حضرت معصومه هست ولی تابلو های راهنمایی از شعاع ۱ کیلومتری مانده به حرم تازه ادرس میدادند!

سفر نامه قم قسمت سوم
"حرم"
من آمار ۲۰۰ درصد گم شدن در حرم را داشتم(۱ بار حضور و ۲ بار گم شدن)
حدود ساعت ۱۰ شب وارد حرم شدیم و گفتیم ابتدا در همین رستوران های داخل حرم(بعد از تلاش های نا فرجام قبل از ورود به حرم) غذایی میل کنیم
۴ بار عرض حرم را رفتیم و برگشتیم،چرا؟
از هر آدمی که آنجا میپرسیدی جوابش این الگوریتمی را داشت
+ آدرس کبابی y چیه؟
- کبابی y رو بهت معرفی کردن؟ بدرد نمیخوره بیا برو کبابی x فلان آدرس
و از نفر بعدی همین سوال و اضافه کردن کبابی جدید به میدان:/
و جالب تر اینکه اکثر رستوران ها در قم ۱۰ ۱۱ میبندن و هیچ کدوم از اون کبابی ها باز نبود!:/
این ساندویچی رو پیدا کردیم و حس میکنم بنده خدا چند سالی هست قیمت های منو اش رو اپدیت نکرده بود:/
چون از بوفه مدرسه مام منصف تر بود.
۴ ۵ تا ایتم مختلفشو سفارش دادیم و خوردیم و تازه ساعت ۱۱ شب دنبال علت چرایی حضورمان در قم بودیم!
حرم!
من که خیلی اهل این فضا نیستم و آخرین حضورم در این فضا به ۴ سال قبل بر میگرده.
وارد حرم شدیم و خب ، خیلی قشنگ بود ولی خب باز هم برایم قابل درک نبود بعضی از چیز ها..
*عکس هایی از حرم
تقریبا آخرای مراسم بودیم و منم فقط عکاس از مناظر داخل سالن که گوشیم ۸ درصد داشت و دیدم به به باجه شارژ تلفن دارن و چقدر هم مسئول باحالی داشت ، رایگان گرفت ازم گوشیمو و اصرار داشت حتما خاموش کنم گوشیمو.
در همین هین برگشتم سالن صحن خانوادگی(همان جایی که قبلا گم شده بودم)
این سریم گم شدم ولی کسی متوجه نشد:/
گوشی هم نداشتم که بخوام زنگ بزنم بگویم"کجایید؟":/
پیداشون کردم و بابام گفت خب سینا شروع کن بخون یچیزی ، عربی که بلدی
منم که چیزی بلد نیستم و راستشو گفتم

+سینا مگه مسلمون نیستی؟
-من ترجیح میدم از یک راه دیگه عمل کنم.
+خدا رو قبول داری؟
-معلومه که اره!
+پیغمبر رو چطور؟
-به عنوان یک پیام رسان بله
+ پس مشکل چیه؟
- من احکامشون رو قبول ندارم ، ترجیح میدم یکجور دیگه خدایم رو شکر کنم و بنده اش باشم
+ اها خب بیا یک ماچ بده ولی خیلی احمقی ، بابابزرگت خوبه نیست اینا رو ببینه

البته که بابابزرگمم فهمیده بود من راهم با او یکی نیست ولی خب ۲ میلیون تومن به من کادو داده بود که نمازم را بخوانم و من یک رکعتم نخوانده بودم
برای اینکه زیر قولم نزده باشم ۲ رکعت نمازی خواندم(البته ۲ تا ۲ رکعت ، یکی برای خودم و کنکورم و دیگری برای پدربزرگم) که گویا وضویی که گرفته بودم اشتباه بود:/(ترتیب جابجا بود)
ساعت ۱۲:۳۰ شد و گوشی رو از باجه تحویل گرفتم و برگشتیم.
#پایان

قم
Sina Sabetifard

"غیر رسمی ، آخرین چهارشنبه سال"

چهارشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۲، 17:35

آخرین چهارشنبه سال خیلی متفاوت بود ، صبحی که با املت با معلم هندسه و جمعی از دوستان شروع شود نوید روز خوبی دارد.(جای علی آقا خالی که نبودش خیلی حس شد)
زنگ اول هندسه بود(این آخرین زنگ هندسه ما نیست ولی احتمالا اخرین زنگی بود که همگی دور هم جمع میشدیم و کلاس درس عادی داشتیم)
من دو سال شاگرد استاد قلیزاده بودم ، نه صرفا درس هندسه همه چیز...
این ۲ سال با هر خوبی که داشت تموم شد و قطعا دلمان برای این کلاس تنگ میشود ، برای "تامل کنید" هایی که هیچ وقت تامل نکردیم ، برای صدای چایی همزدنش ، برای صدای تخته لمسی اش ، برای تخته رنگارنش ، برای زاویه نگاهمان وقتی میخواستیم نگاهش کنیم،برای استوری های شمالش موقعی که تنها غایب کلاس خودش بود:)
زنگ دوم عربی داشتیم ، عربی هیچ وقت درس محبوبی برای ما نبوده و نیست ولی شاید ولیجانی معلم محبوبی باشه ، کسی که قول داد از هفته دوم مهر اسم هممون رو یاد بگیره ولی فقط اردستانی رو میشناخت
برای ولیجانی هم دلمان تنگ میشه ، برای انگور برزیلیش اش ، برای تغییر صدایش موقع ترجمه متن درس ها ، برای تشریح چرایی وجود این متن ها در مغزمان ، برای تدریس های ۳ دقیقه ایش...
۲ زنگ آخر شیمی داشتیم ( و چقدر هم میتوانستیم بیشتر میداشتیم اگر تعطیلی نبود)
میلاد قاسمی شاید که نه ، قطعا نزدیک ترین معلم به همه ما بود ، نه از نظر علاقه درسی ، از نظر سبک زندگی .
شیمی درس خشکیه ، چیز خاصی نداره بخوای روش مانور بدی ، ولی خب سعی کرد شیمی رو بخش مهم و جدا نشدنی از زندگی ما نشان دهد(و این خیلی ما مهم است که به یک درس علاقه پیدا کنیم و بخوانیمش)
برای او هم دلمان تنگ خواهد شد
برای استایلش که هیچ وقت تکراری نبود ، برای جزوه اش که دست نویس بود ، برای کلاس های آنلاینش ، برای میکروفون خش دارش ، برای وبکم های یهوییش با حوله و ظاهری که میم میشد ، برای خاطراتش ، برای شوخی هایش ، برای ضرب المثل هایش ، برای مثال هایش ، برای مقایسه هایش ، برای مشاوره هایش ، برای سین های نزده اش و در نهایت برای خودش...

امسال برای من خوب نبود ، ولی خوشحالم با آدم های خوبی سر و کار داشتم...
منم سعی کردم شاگرد خوبی برایشان باشم ، امیدوارم که همینطور بوده باشد.

علامه حلی 1 خداحافظ یازدهم
Sina Sabetifard

روز سمپاد

پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۲، 20:58

امروز 14 اردیبهشت روز سمپاد هست...

صرفا سمپادی بودن افتخار نداره چیزی که تو باید به اون افتخار کنی دستاورد هایی هست که داخل این فضا کسب کردی
سمپادی نبودن هم حسرت نداره،چون همون دستاورد ها با کمی تلاش بیشتر قابل رسیدن هست...
سمپاد فضاییه که با افراد بیشتری از جنس خودت نسبت به جاهای دیگه آشنا میشه و این انگیزتو بیشتر میکنه.
اگر سمپادی هستی روزت مبارک...

#سمپاد #سمپاش #شمپاد

سمپاد
Sina Sabetifard

غریب

سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۲، 21:5

از هفته قبل تصمیم گرفته بودیم برای تماشای فیلم غریب یک روز هماهنگ کنیم و بریم سینمای صبا مال(واقع در میدان حر نزدیک به مدرسه) تماشا کنیم
کلا هم میدونستیم این ژانر فیلم رو دو نفر میپسندیم:) ، من و محراب!
از سینما تیکت خرید کردیم با این که میدانستیم در آن زمان با توجه به رمضان سینما خیلی طرفدار ندارد ، اولین بار هم بود که چیزی در طول فیلم نخوردم و یکمی کلافه کننده بود!
با این حال من وسواس این را دارم حتما در ردیف اول و صندلی وسط بنشینم:)
سینما مطابق انتظار خالی بود و نکته جالب تر این بود با توجه به اینکه سینما و فودکورت در یک سالن قرار داشتند پله برقی های منتهی به طبقه سینما و فودکورت بسته شده بود! و مجبور شدیم از شهر فرش (که خاطره خیلی زیبایی ازش ندارم و اولین باری که فهمیدم شانس ندارم همانجا بود) بگذریم.
بوفه هم تعطیل بود و حتی یک آب هم نتواستم بخرم! حتی یک آب!(#احترامات_دوطرفه)
خود فیلم خیلی قشنگ بود ولی فکر کنم عام پسند شرایط کنونی ایران نبود ، صادقانه بگوییم شرایط کنونی ایران اینجوریست که هر چی سپاهی و ارتشی هست بی شرفه و هر چی حزب خارج کشوره مدافعان آزادی!
کلیت داستان هم همین بود ، گروه های مسلحانه واقع در کردستان به اسم آزادی میخواستند از ایران جدا شوند.
یکی از نکات منفی فیلم نداشتن زیر نویس بود، برخی جا ها واقعا کردیش خیلی کردی بود دیگه و هیچ چیز نمی شد فهمید!
قهرمان این داستان محمد بروجردی و رهبر آن طرف رهبر گروه خلق .
تقابل و طرز فکر این ۲ جالب بود برام.
به نظرم این فیلم در کنار فیلم "فسیل" و "ملاقات خصوصی" رو پرده سینما ارزش دیدن دارند ، همچنین فیلم برادران لیلا هم بصورت کاملا غیرقانونی قابل دیدن هست:)

غریب
Sina Sabetifard

بهترین عکس های عید

یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۲، 18:23

9 فروردین 1402
انارور

9 فروردین 1402
انارور

11 فروردین 1402
نوشهر

سینا ثابتی فرد Sina Sabetifard
Sina Sabetifard

درس خوندن تو عید

یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۲، 17:30

شاید سخت ترین کار برای هر کس خوندن مطالبی باشه که به اون ها علاقه ای نداره اما مجبوره زمانی رو برای یاد گرفتن اون ها اختصاص بده.
نمی گویم تمام درس هایی که در این ۱۱ سال و نیم خوانده ام بی معنی و هدف بوده اما حس میکنم اگر سیستم آموزشی بهتری داشتیم همه ما بار علمی قوی تری داشتیم ، علاقه بیشتری به یادگیری علوم و فنون بیشتر داشتیم و برای جامعه مفید تر بودیم:/
اما اجالتا مجبوریم همین درس هایی که شاید از هر کدام نهایت ۳ ۴ بخششان در زندگی عادی مان بدرد میخورد را یاد بگیریم و آزمونی به نام کنکور بدهیم ، رقابتی که قبل از شروعش نتیجه اش دچار تبعیض شدید شده است ، افراد با توجه به میزان خدمت خانواده شان به نظام و کشور امتیازات ویژه تری از ما دریافت میکنند:/
خلاصه کلام این مطالبی که ما می آموزیم جدا جذاب نیستند و فکر کنید قرار است عیدتان را هم به مرور و تثبیت این مطالب اختصاص دهید .

سخت است و دشوار و کمی هم چاشنی عذاب !
سخت بودنش بخاطر بد قلق بودنش است و دشوار بودنش بخاطر ناملموس بودن اثرش در زندگیمان و عذاب آور بودنش به این که بقولی دیر می آید و زود می رود .
درس خوندن در عید تجربه ای نیست که دلم بخواهد به شما پیشنهاد دهم اما من این کار را کردم و میکنم چون توقف بقیه و ادامه دادن من نوعی پیشرفت و سبقت در ماراتن (ماراتن که چه عرض کنم ، جنگ کلمه بهتریست) کنکور است.
امیدوارم ایام عید شما جور دیگری رقم بخورد ، جوری که آن را دوست بدارید.

#پایان

نوروز عید1402 درس خواندن
Sina Sabetifard

ورزشگاه آزادی

دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲، 2:36

از نامه هایی که از سال 91 برای پدرم مینوشتم همگی یک وجه مشترک داشت، رفتن به ورزشگاه آزادی ، ورزشگاهی که من حاضر بودم حتی بازی های پرسپولیس در آن در تماشا کنم .
بالاخره آرزوی ما 22 مهر سال 1396 به واقعیت پیوست.
بازی "استقلال - فولاد"
اولین بازی وینفرد شفر ( که بعد ها تیمش واقعا چشم نواز بازی میکرد)
بلیت بازی رو خریدیم یادم نمیاد دقیقا قسمت VIP جقدر بود ولی میدانم چون ورزشگاه آزادی رو بلد نبودیم نیمه اول داخل جایگاه تیفوسی ها(جایگاه 8) نشستیم و خیلیم غیرتی شعار میداند طوری که بابام به من گفت خودت گوشای خودتو بگیر منم گوشای داداشتو میگیرم.
البته دلیلم داشت ، دروازه بان حریف کسی نبود جز حامد لک ، کسی که هر بازی باید حداقل 3 4دقیقه وقت تلف کند تا ضربه ای بی هدف به توپ بزند ،.
توجه کنید حامد لک در اون بازی نیمه اول به دلیل اتلاف وقت کارت زرد گرفت.
وسط نیمه رفتیم برای خرید مواد غذایی ، انقدر شلوغ و بی کیفیت بود گفتیم بیخیال ، اومدیم بر گردیم از قسمتی رد شدیم دیدیم همه ایستاده رو به دیوار و صدای شیر باز میاد ، که البته شیر باز نبود دستشویی ایستاده بود:/
نیمه دوم استقلال یک یا دو موقعیت جدی داشت و من فکر کردم برای هر موقعیتی که به 1/3 حریف میرسیم باید پاشم اماده خوشحالی که بار اخر پشتیم گفت بشین هر وقت گل شد پاشو.
اون بازی 0-0 تموم شد بدون حتی یک دونه ضربه داخل چارچوب ، یک دونه دعوا ، یک دونه موقعیت خاص و یک دونه اتفاق خاص ، یادم نمی آید ولی فکر کنم اون بازی حتی افساید هم نداشت ، در واقع میشه گفت اون بازی هیچی نداشت جز 90 دقیقه سیگار تو حلق ما رفتن.
قطعا بزرگترین چیزی که باعث شد من بعد از 6 سال دیگر دلم نخواهد بازی را از نزدیک ببینم سیگار و فضای بدور از اخلاقش بود ، مگر قاب تلویزیون چه ایرادی دارد؟:/
#پایان

فوتبال استقلال ورزشگاه آزادی
Sina Sabetifard

اولین و آخرین روزه

پنجشنبه سوم فروردین ۱۴۰۲، 10:43

من متولد ۴ رمضانم ، دست خودم بود قطعا دوست نداشتم رمضان بدنیا بیایم.
ولی خب ، من رمضان سال ۹۹ تکلیف شدم،
البته اون موقع خیلی به این چیزا علاقه داشتم الان کلا خنثی شدم ، ۴ رمضان شد و من تکلیف شدم.
تصمیم گرفتم روزه بگیرم ، خیلی رندوم
صبح کله سحر از خواب بیدار شدم ، سحری خوردم، به نظرم خیلیم کامل بود .
چایی ،نسکافه ، نون و پنیر ، سبزی ، حلورده و ...
همشو خوردم و ساعت ۴:۳۰ اذان رو گفت.
صبح تا ۸ خوابیدم ، بعدش بیدار شدم،به اجبار!!!
اون موقع تب و تاب بورس زیاد بود و منم میخواستم کد سجام بگیرم ، برای همین با روزه رفتم سراغ کار های اداری.
کار های اداری تا ۱۱ اینطورا طول کشید و برگشتیم خونه
اون زمان بخاطر کرونا مدارس به کل تعطیل بود و من هیچ کاری برای انجام دادن نداشتم ، البته خواب بود و اپشن بسیار خوبیم برای اتاقی که با کولر خنک شده:)
حدودای ۳ ۴ بود احساس گشنگی کردم ولی اونقدری نبود که اذیت بشم ولی شاهکارم اینجا بود حواسم نبود روزم و کمی از سبزی هایی که پهن شده بود خشک بشن خوردم🤦.
ساعت ۸ شد و اذان را گفتند ، همه چیز فکر میکردم عالی تموم میشه ولی شروع ماجرا این بود.
هم گشنم بود هم لب به چیزی نمیزدم ، بزور نسکافه و چایی خوردم و حالم بد شد.
حالم طوری بد شد که گفتم دیگر غلط کنم روزه بگیرم:/
روزه گرفتن چیز شخصیه ولی اگر مثل من جوگیر میشید نگیرید بهتره .
#پایان

ماه رمضان روزه
Sina Sabetifard

روز اخر سال 1401

دوشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۱، 17:28

فارغ از اینکه 3 سال گذشته، که اصلا این تایم تهران نبودم ، همیشه 29 اسفند یه هیجان خاصی داشت ، هیجانی که حتی الان یادم نمی آید چه شکلی بود .

چند دقیقه پیش متوجه شدم سال نو امسال جدای از اینکه ساعت 1 صبح به وقت تهران است ، قرار نیست مثل هر سال جلو تلویزیون بنشینم و صدای توپ های حرم رو گوش بدم ، قراره داخل بهشت زهرا باشم ، سر خاک.

نمیدانم همیشه از غروب بهشت زهرا میترسیدم ، احتمالا بخاطر فیلم هایی بوده که دیدم ، چیز قشنگی در نخواهد آمد ولی خب به یاد اون هایی هم که رفتند انجام میدیم، سری قبلی که این اتفاق برام افتاد سال 96 بود ولی من نرفتم ، یادمه فینال مسابقات استیج بود و من دلم نمیخواست آن را از دست بدم(در زمان خودش مسابقه باحالی بود) ، البته که پدر بزرگ مادریم تیر فوت شد پدر بزرگ پدریم پس فردا چهلمشه .

عید شما فارغ از اینکه کجای این کره خاکی هستید و چطوری میخواید جشن بگیرید مبارک. امیدوارم امسال بشه ، هر سخت و دشوار ولی شیرین:/

عید1402 سال تحویل نوروز
Sina Sabetifard

اپال

یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۱، 12:16

پنج شنبه بعد از اون حلی سنج فاجعه بار یکی از بچه ها تصمیم داشت با ۲ ۳ نفر دیگه بره اپال ،(اپال بزرگترین مال غرب تهران هست،البته اگر ایرانمال رو حساب نکنیم)
منم اعلام آمادگی کردم چون شنبه تنها روز آف من در ۲۰ روز آینده میبود.
به برادرم هم گفتم بیاد اونم کمی منت گذاشت و گفت باشه منم میام.
ساعت ۴ اونجا قرار گذاشتیم و طبق معمول هر گروه یکی هست که ۴ عش ۵ باشه.ساعت ۴ رفتیم بولینگ رو بگیریم گفت ندارم(مسئولش از خانومایی بود که انگار وقت دکتر میخواست بده)
بیلیارد رفتیم،همه نوب ، همه ی همه ما نوب بودیم،حتی نمیدونستیم با کدوم چوب باید بازی کنیم.
وسطاش بود همون خانومه که شبیه منشی دکتر بود اومد گفت "خیلی صدا دارید اگر اروم نشید میندازمتون بیرون" (اینجا جدی باورم شد این خانومه فکر کرده واقعا منشی دکتره مام اومدیم مطب،بابا اومدیم تفریح، همه دارن صدا در میارن دیه ، شطرنج که نیومدیم)
خلاصه ۶ شد رفتم گفتم ثابتی فرد هستم ۲ لاین بولینگ رزرو کردم ، گفت آقای ثابتی فرد تا الان کجا بودید(ساعت ۶:۰۲ دقیقه بود) گفتم "همینجا بودم دیه" گفت لایناتون رو خط زدم دیر کردید، اولین سانس خالی بعدی ساعت ۸ عه!!
در اینکه قرار بود نصف ما ۸ خونه باشن.
خلاصه دیدیم این خانومه لج کرده هر چی کرده، گفتیم ولش همون ۸ رو میایم ما کم بیار نیستیم.
رفتیم تو پاساژ بگردیم.
اصولا قیمت هارو نپرسیدم در این حد که بستنی قیفی ۵۰ تومن در اومد:/
من کلا نقد کننده ظاهر و پوشش کسی نیستم اساسا به من ربطی نداره کی دوست دارد چی بپوشد و رفتار کند تا زمانی که به من اسیبی نرسد اما پوشش مردان و زنان تو اپال یه لیگ دیگه بود جدی:/ ، بعضیاش قشنگ بود و بعضیاش کرینج
رسیدیم بخش شام
قیمتاش آسمون هشتم رو هم رد کرده بود
یک پیتزا ۲ نفره(همین عکس داخل تصویر ۳۰۰ تومن:/)
قبل شام (ساعت ۱۹:۳۰) گفتم این زنه گیره ، برم الان پولو بدم این لاینم شوهر نده بره ، رفتم دیدم متصدی عوض شده یه اقا،دیه باهام راه اومد گفت ۸:۱۰بیا اوکیه بابا جنگه مگه ۸ نیای کنسل کنم:/
اما اصل داستان همون ۸:۱۰ شروع شد
خیلی حال داد
۴ نفری بازی کردیم ۲ راند
راند اول دوم شدم ۷۱ به ۸۲
راند دوم اسپید ران کردم با ۸۵ امتیاز بازی رو بردم.
در کل تجربه جالبی بود ، من خودم اهل پاساژ رفتن نیستم در اینکه تو شعاع ۱۰۰ متری خومون ۸ تا پاساژ و مال هست ولی خب من علاقه ای به پاساژ رفتن ندارم.
عیدتون پیشاپیش مبارک.
#پایان

اپال روز اخر سال
Sina Sabetifard

شروع مجدد (اعلام وضعیت 1)

شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۱، 9:26

امروز 27 اسفند 1401 عه، 2 روز دیگر عید است و 18 فروردین آزمون بعدی حلی سنج ، من برای اینکه مطمئن شوم در آزمون بعدی قبل از شروع آزمون مطمئن باشم در همه دروس تسلط کافی دارم از همین امروز شروع به خوندن میکنم . دلم نمیخواد آخرین آزمون حلی سنج هم خراب بشه .

راستش امسال اصلا سال خوبی نبود ، از هیچ نظر ، کلا تو این 11 سال تحصیلی که داشتم همیشه منتظر بودم عید بشه و یه استراحت حسابی بکنم ولی امسال نمیشه ، چون همینطوریش از کورس عقب موندم باید برسم به بقیه .

مدرسه برنامه مطالعاتی داده ، برنامشون خوبه ولی برای منی که این عید رو به چشم عید ما قبل کنکور می بینم کافی نیست و مجبورم تغییراتی توش بدم ، هم دهم رو اضافه کنم هم میزان شرایط آزمونی زدن رو بالا ببرم.

درصدای حلی سنجمو کنار هم گذاشتم و متوجه شدم اون درسی که بهترین میانگین تراز رو کسب کردم بهترین تراز رو دوباره بهم داده و همچنین این روند 2 3 باره تکرار می شه ، که این بر می گرده به اعتماد به نفس سر جلسه ، حالا فکر کنید جلسه کنکور باشه .(نمره ترم اون درس پایین ترین نمرم بود:/)

برای این عید طبق چیزی که براورد میکنم حدود 1500 1600 تا تست باید بزنم ( روزی 75 تست که اگر 7 بازه مطالعاتی داشته باشم بازه ای 10 الی 15 تست)

امروز به صورت آزمونی تست میزنم و همونجا درصد گیری میکنم.

اعلام وضعیت اول شروع مجدد حلی سنج
Sina Sabetifard

عید من

جمعه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۱، 16:16

تو ۴ سال گذشته این اولین سالی هست که سال تحویل رو شمال نیستم ، ۳ عید کاملا متفاوت ولی همگی در شمال.

عید ۹۹ کرونا آمده بود و ما تنهایی شمال بودیم .

از ۲۰ ویلای اون کوچه فقط ما بودیم و یه گربه ،

یه گربه مادر که دو سری ۵ تایی زاییده بود و قصد هم داشت برای بار سوم بچه بیاورد .

برنامه ما این بود که ۲۵ اسفند بریم و ۴ فروردین تهران باشیم ، کی برگشتیم؟ ۲۱ فروردین

عید اون سال شاید بهترین عید من بود ، درست است کرونا بود ولی خب ۲۵ روز شمال بدون درس و تکلیف و استرس کنکور:/(اصلا برایم مهم نبود کنکور کی هست و قرار است چه تایمی برگزار شود)

عید ۱۴۰۰ خونه ی خودمان حاضر شد ، تصور کنید خانه ای که تا ۲۸ اسفند مشغول بنایی و رنگ چوب پله ها بودند ما ۱ فروردین مهمانی برگزار کردیم، هر کس یک مسئولیتی قبول کرد ، من مسئول شستن کف زمین .

این که چطور در عرض ۲ روز ۳۵۲ متر مربع رو شستیم و وسیله چیندیم رو خودم هم نمیدانم فقط میدانم تلویزیون هم وصل نبود از تلوبیون سال رو تحویل کردیم.

عید پارسال نه کرونا بود و نه خانه شویی ، من بودم و ۵۰ تا تست شیمی و مدارس حضوری بعد از ۲ سال..

عید پارسال اگر قسمت تکلیف نداشت از عید ۹۹ هم بهتر بود ، کل خانواده پدری و مادریم همزمان شمال بودن ، در واقع ما عید دیدنی رو به شمال منتقل کردیم ، آن هم نه عید دیدنی از خاله و عمه و دایی مامان و بابات ، خاله و عمه و دایی خودت ، بقولی ما ۱۵ روز پارسال رو خاله بازی کردیم و خیلیم خوش گذشت شاید اگر دختر خاله هام کنکوری نبودن هم بهتر میشد.

اما عید امسال

نه دیگر من سینای کلاس هشتمیم که تنها کار موجودم جلو جلو خواندن زیست بود ، نه خانواده ام خانواده سابقا که حال و حوصله ۱۵ ۱۶ روز شمال رفتن رو داشته باشند.

عید امسال من قرار است با این ۳۴ ۳۵ کتاب تستی که از هر کدام قرار است حداقل ۵۰ تا تست بزنم

۱۵۰۰ ۱۶۰۰ تست به عبارتی قراره بزنم ، از دهم و یازدهم ، اصلا از همه چیز.

تا دیروز این عید ، عید ماقبل کنکورم بود ، اما حالا متوجه شدم کنکور دی به اردیبهشت منتقل شده ، یک کنکور سوخته.

نمیدانم و تقدیر و سرنوشت من این بود.

امیدوارم تقدیر و سرنوشت شما مثل عید های گذشته من باشند.

آمین

عید1402 سال نو کرونا
Sina Sabetifard

نشد که بشه

جمعه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۱، 16:7

از ۱۱ ۱۲ اسفند شروع کرده بودم به خوندن برای این حلی سنج ، حلی سنجی که کابوس من شده.

هر روز بعد از مدرسه بجای اینکه برم خونه و کمی استراحت کنم و حالی عوض کنم مستقیم میرفتم کتاب خانه با همان لباس های سیاه و رسمی مدرسه.

شاید این ۲ هفته اندازه ۲ ماه قبلش درس خوندم و از همه مهم تر روحیه خوبیم داشتم و حس میکردم همه چی قراره عوض شه.

ولی امروز از دستم در رفت ، خودم هم باعثش بودم ، من تو زندگیمم زیاد هول میشم.

نمیدونم ولی امروز یه دل سیر گریه کردم چون حس کردم این "من" بودنم باعث عدم موفقیتمه هر چه تلاش میکنم نتیجه بدتر میشود ، انگار پشت توانم منفی گذاشته اند.

بیشتر از اینکه بخاطر خودم ناراحت باشم بخاطر پدر و مادرم ناراحتم، ۶ ۷ ماهی شده دلشان لک زده از آزمون بر گردم و بگویم "خوب دادم". هر سری منو اینطوری میبینند میگن اشکال نداره مهم کنکوره ایشالله آزمون بعدی ، ولی خب کنکور قرار نیست معجزه بشه نتیجش خیلی با این ها فرقی نداره

نمیدانم ولی هر چی هست این سال نحس ،نحس هم تموم شد ، مثل شیمی هم نبود بخواهد مثال نقضی داشته باشد. همه چیش بد بود ، همه ی همه ی اتفاقاتش.

سال ۱۴۰۲ مهم ترین سال زندگیمه ، در واقع کیفیت زندگی من در آینده به کیفیت زندگیم به سال دیگه بر میگرده ، امیدوارم سال خوبی برام باشه و همینطور برای شما

عیدتون مبارک

#پایان_تلخ

ظایان تلخ حلی سنج عید نو مبارک
Sina Sabetifard

اعلام وضعیت آخر

چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۱، 18:36

ساعت پایانیه...

فردا دو حالت مختلف وجود دارد یا من بسیار از نتیجه خودم راضیم و با انرژی و امید خوب به سراغ عید میروم ، یا با حالتی افسرده و حسرت خورده بر میگردم و عید قرار است به حسرت خوردن این آزمون بگذرونم.

با اینکه مشاورم و حتی معلم شیمیم گفتند نگران این آزمون نباشید درکتون میکنیم ولی بازم مطمئن هستم کسی ما را درک نمیکند،اگر درک میکردند روز آخر سال آزمون جامع نمیگذاشتند

امروز معلم شیمیم حرف قشنگی زد ، یکی ازش پرسید اگر آزمون فردا رو خراب کنیم چی میشه؟

گفت : خراب کن ، چیزی نمیشه اینارو میدید برای کنکور آماده شه

همین حرف به من کمی دلگرمی داد نه برای اینکه امروز نخونم و شل کنم ، برای اینکه فردا با اعتماد به نفس بیشتری سوالات رو حل کنم.

امیدوارم فردا با حالت خوش به اینجا بیایم و بگویم : "تموم شد".

حلی سنج علامه حلی تهران آزمون سال نو
Sina Sabetifard

بهترین چهارشنبه سوری

چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۱، 16:32

قطعا بهترین چهارشنبه سوری که یادم می آید سال ۹۱ بود
کل کوچه ما با عرض ۳ متر پر شده بود
به فاصله ۲ متر اتیش های کوچک روشن شده بود و خانم های محل از روش میپریدن
بچه های محل به احترام بزرگ تر ها ترقه هاشون رو نگه داشتن هر وقت بقیه رفتن بزنن و تو اون تایم در حد سیگارت و منور بود.
چند سالی هست چهارشنبه سوری دیگر آداب و رسوم ایرانی به همراه ندارد و ترقه جات چینی جای آن را گرفته است.
امسال ۶ امین سالی میشود که از اخرین چهارشنبه سوری که بیرون (همون کوچه خودمون) بودم میگذرد‌
البته همون ۶ سال پیش هم بعد از ۵ سال ترقه زدم:/
یادمه همون موقع هم بابام کپسولی برام خریده بود توی کاپشنش:/

چهارشنبه سوری سال نو
Sina Sabetifard
صفحه قبل صفحه بعد
© سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard سلاممم؛
من سینا هستم ، متولد سال ۱۳۸۴ از تهران
فارغ التحصیل دبیرستان علامه حلی ۱ تهران و درحال حاضر دانشجوی مهندسی دریا دانشگاه صنعتی امیرکبیر
از سال ۱۴۰۰ اینجارو راه اندازی کردم که کمی از خودم و اتفاقات شاد و تلخ و ترش و شیرین زندگیم بنویسم
اگر دوست داشتید میتونید برای نوشته های بیشتر به کانال تلگرامیم سر بزنید
ممنونم:)
جدیدترین‌ها
  • وَقایِع مَن پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲
  • سفر نامه بوشهر؛ قسمت صفر سه شنبه دوم دی ۱۴۰۴
  • سفرنامه .... قسمت صفر دوشنبه یکم دی ۱۴۰۴
  • اتمام میان ترم ها جمعه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۴
  • هرچیزی به جای خود جمعه چهاردهم آذر ۱۴۰۴
  • صبر؛ خوب یا بد؟ پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴
  • هفته سنگین جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴
  • هم کلامی با هم نوع پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴
  • دو سال شد. چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴
  • این روزا پنجشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۴
  • یک سال شد جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
  • پایان دهه دوم.. سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴
موضوعات
  • من به تصویر
  • فیلم و سریال
  • علامه حلی
  • فوتبال
  • امیرکبیر
برچسب‌ها
  • کنکور1403 (27)
  • سینا ثابتی فرد (23)
  • علامه حلی تهران (12)
  • Sina Sabetifard (11)
  • مشهد (8)
  • سکته مغزی (7)
  • حلی سنج (7)
  • اعلام وضعیت نهایی (7)
  • اعلام وضعیت (6)
  • من و بابام (5)
  • آزمون (5)
  • سمپادیا (4)
  • SinaSabetifard (4)
  • عید1402 (4)
  • قلمچی (3)
  • سال نو (3)
  • سمپاد (3)
  • سکته (3)
  • شانس (2)
  • جنگ (2)
دوستان
  • کانال تلگرامی
  • Instagram(Public)
  • Linked In
  • Instagram(Private)
  • Aparat
  • Twitter
امکانات
تماس با ما

ساعت و تاريخ

آمارگیر وبلاگ