سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard

وَقایِع مَن

  • خانه
  • پروفایل
  • آرشیو
  • نوشته‌های بیشتر

اعتراف به شکست

شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴، 3:52

میخوام اینجا اعتراف به این اشتباهات بکنم که در نهایت منجر به شکستم شد؛ تجربه تلخی بود ولی به نظرم الان میتونم بگم تموم شد.

از الان باید روی کنترل احساساتم تمرکز کنم؛ روی خودم؛ خانوادم؛ زندگیم؛ درسم؛ کارم؛ مسیرم...

اشتباهاتی که کردم :

سرمایه‌گذاری عاطفی بیش از حد
وقتی که طرف مقابلم اون‌قدر درگیر نبود

تلاش برای اثبات خودن با هدیه، کمک، تبریک، پشتیبانی
که گاهی از عزت نفس کم کرد

بی‌توجهی به علامت‌های بی‌میلی یا بی‌تفاوتی طرف مقابل
مثلاً جواب‌های کوتاه، طفره رفتن از بحث‌های احساسی

درگیر شدن در شوخی‌های دوپهلو و مبهم او
که باعث سردرگمیم شد درباره‌ی نیت اصلیش

پشت سر هم پیام دادن یا پیگیری‌های زیاد بعد از عقب‌شینی اون
که فضای رابطه رو خفه می‌کنه

تحلیل زیاد از رفتارهای اون و نادیده‌گرفتن حس خودم
بیشتر دنبال "اون چی فکر می‌کنه" بودم تا "من چی می‌خوام"

امیدواریم به تغییر نظرش بدون نشونه‌ی واقعی از سمت خودش
در حالی که نشون داده بود تصمیمش ثابته

تداوم در کمک‌رسانی حتی وقتی مشخص بود نیتش فقط رفع نیاز لحظه‌ایه
و نه احساسی متقابل

نبستن در رابطه وقتی باید بسته می‌شد، با سکوت یا عزت
و باز گذاشتن مسیر برای برگشت‌های بی‌نتیجه

ادامه‌ی احساس بعد از پاسخ "فقط در حد دوست"
یعنی پاسخ واضح رو نپذیرفتم و امید رو نگه داشتم

Sina Sabetifard

جنگ قسمت ۲

پنجشنبه پنجم تیر ۱۴۰۴، 13:34

۱۲ روز طول کشید

۱۲ سال پیر شدیم.

Sina Sabetifard

جنگ

دوشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۴، 0:21

این رو مینویسم و یروز که همه این اتفاقات تموم شد میام میخونمش و با خودم میگم چه روزایی بود

دیروز تنهایی از تهران اومدم بیرون؛ چیزی شبیه به فرار؛ فرار از شهری که کل زندگیم رو توش بزرگ شدم؛ درس خوندم؛ دانشگاه رفتم؛ جستم؛ خندیدم؛ گریه کردم و ...

با این حال تصمیم بر این شد مجددا برگردم شمال پیش خانواده

و اولین تجربه جاده چالوس؛ واقعیت تصور نمیکردم به این زودی ها داخل جاده چالوس بتونم رانندگی بکنم؛ روی کاغذ حداقل ۴ ماه دیگه تا رسیدن به این موقعیت زمان نیاز داشتم؛ اما گاهی شرایط جوری پیش میره که عدد و رقم معنایی نداره

البته تجربه کاملا موفقیت آمیزی بود؛ به سلامت به شمال رسیدم

۱۲:۳۵ از شرق تهران راه افتادم و ۱۵:۳۰ دقیقه رسیدم به ویلا در چلندر

مسافتی در حدود ۱۸۰ کیلومتر رو رانندگی کردم و من الان اینجام

واقعیت از کشته شدن نمیترسم؛ از بیچاره و آواره شدن چرا؛ شدید

امیدوارم این جنگ و نزاع هم تموم شه و برگردیم به زندگی عادیمون

آمین :)

جنگ
Sina Sabetifard

روزشمار تولد

دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴، 23:20

بهش قول داده بودم هر طور شده تولدش رو تبریک میگم؛ الان دقیقا یادم نمیاد سر کدوم کلاس و چطوری بود که تصمیم گرفتم براش روزشمار تبریک تولد درست کنم...

هر روز در حدود ۱۰ الی ۲۰ ثانیه از روزم میگفتم و میگفتم انقدر روز تا تولد مونده..

البته تا تولدش ۲۲ روز دیگه مونده و امروز و فردا نیست و روز شمار من از روز ۷۹ شروع شد.

حقیقتا برای خودم پروسه جالبی بود این قضیه و امیدوارم به سو و نحو خوشش بیاد و معذب نشه..

Sina Sabetifard

ترم ۲

دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴، 11:45

ببینید ترم ۲ در قیاس با ترم ۱ زمین تا آسمون متفاوت بود؛ اولا که ۵ ماه طول داره میکشه دوما خیلی سنگین تر بود

امیدوارم به خیر بگذره..

Sina Sabetifard

حالِ بَد

شنبه سوم خرداد ۱۴۰۴، 17:40

نمیدونم؛ احتمالا بخاطر دانشگاه باشه ولی خیلی وقت هست که روزم و زندگیم لذت نبردم؛ میدونید من آدمی بودم که انگیزه و هدف داشتم برای آینده؛ برای اینکه قرار هست چه چیزی رخ بده ۱۰۰ جور برنامه داشتم؛ آدم هر چه پیش آید خوش آید نبودم؛ نمیدونم حالا چه رخ داده که تلاش نمیکنم؛ اون سدی که مانع من شده چیه؟

خیلی وقت ها با خودم میگم شاید درگیر مسائل حاشیه ای کردم خودم رو، ولی کدوم حاشیه؟

نمیخوام الکی بهونه بیارم، آدم باید از بهونه هاش قوی تر باشه، از امروز به زور هم شده باید درس بخونم، باید تلاش کنم، باید هدف گذاری بلند مدت داشته باشم، باید تلاش کنم و خودم رو نشون بدم، به خودم، به سینا

هنوزم بهش فکر میکنم با اینکه مطمئنم او احتمالا خیالش هم نیست...

Sina Sabetifard

۹۴ در مقابل ۴۰۴

جمعه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۴، 19:55

بچه بودیم مثلا من یادمه ۶ ۷ سالم بود؛ اون زمان احمدی نژاد رو میگم؛ یادمه یه طرحی بود کله سحر میومدن دم در خونه ها؛ سلام سلام در رو باز کنیم میخوایم ماهواره ها رو جمع کنیم ببریم؛ من یادمه اون زمان ۲ بار زنگ خونه مارو زدن؛ اخه ما واحد اولیم؛ یکی از اون ۲ بار رو چون صبح بود مدرسه نرفتم

بار اول کل ساختمون مقاومت کردیم و در رو باز نکردیم؛ بار دوم همسایه طبقه دوم و در رو براشون باز کرد اونام رفتن سراغ سرایداری رو با تهدید بردنش پشت بوم و تمام ماهواره رو یا شکوندن یا بردن

خلاصه بعد اون ماجرا تا ۴ ۵ سالی ماهواره نداشتیم؛ یعنی بار اقدام کردیم به داشتنش؛ متاسفانه نصاب احمق رو دیش یکی دیگه همه چیو ست کرده بود و فرداش طرف اومد گفت چرا ماهواره من پریده و بازم قطع شد

البته اون زمان ماهواره داشتن واقعا صرف داشت؛ همون شبکه منوتو خیلی برنامه های باحال داشت؛ بفرمایید شام و استیج و شعر یادت نره که حالا تولیدات بومیش بودن و یسری برنامه دیگه به همراه یسری از شبکه های جم؛ (نه همشون)

اینا واقعا محتواش خیلیم بد نبود؛ خوب بود به نظر؛ تنها شبکه اخبارم تهش بی بی سی و VOA بود

خلاصه سال ۹۴ ۹۵ بود دیگه که ماهواره رو ست کردیم و داشتیم البته اون اوایل دیش گردون داشتیم و کلییی مکافات داشت چون فاصله ما تا دیش ۱۵ متر سیم بود و زمستون ها برق مورد نیاز دیش برای گردش تامین نمیشد و باید میرفتی روش اب جوش میریختی که موتور دیش یخ نزنه و کلی داستان داشتیم

دیگه فکر کنم سال ۱۴۰۰ بود که دوباره ماهواره رو ثابت کردیم و تا پریروز سالم بود همه چیز و دوباره خراب شد

رفتم بالا چک کنم و چیز عجیبی ندیدم واقعیت؛ نمیدونم مشکل از کجاست

البته تفاوت دیروز تو سال ۱۴۰۴ و سال ۹۴ این هست که دیگه کسی جز بابام تو خونه ما اصلا تلویزیون به اون معنا نمیبینه دیگه چه برسه ماهواره

یعنی اگر این اتفاق ۱۰ سال پیش میوفتاد شاید خیلی ناراحت میشدم و غمم گین که چرا ماهواره کار نمیکنه

ولی الان چی؟


خراب شد دیگه.... چیز خاصی رو از دست ندادیم...


دلم برای اون دوران تنگ میشه؛ نه به صرف اینکه ماهواره جذاب بود

برای اینکه وقت و دغدغمون در حد دیدن ماهواره بود؛ زمان داشتیم و برنامه های اونام الحق جذاب بود...

Sina Sabetifard

پایان میان ترم ها!

شنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۴، 18:34

خب پریروز ۱۸ اردیبهشت میانترم های من رسما و شرعا بعد از یک ماه تموم شدن!

بودجه تموم میان ترم های من برای قبل عید بودن و تمامشون بعد از عید برگزار شدن

خب این موضوع یکمی اذیت کننده بود؛ چرا؟

درحالی که ما داشتیم مباحث قبل از عید رو میخوندیم تدریس متوقف نمیشد و خب عملا همزمان درحال یادگیری چند موضوع بودیم

میانترم های دروس دانشکده ریاضی به شدت سخت بودن و اصلا به آسونی ترم یک نبودن

امیدوارم معدل این ترمم هم قابل قبول باشه!

Sina Sabetifard

رویای مهاجرت

سه شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴، 20:16

دقیقا یادم نمیاد از کی ولی خب من با رویای مهاجرت و اپلای و اینجور داستان ها مسیر ریاضی رو انتخاب کردم

البته نه اینکه از ریاضی خوشم نیاد

ولی دیدم نسبت به انسانی و تجربی خیلی راحت تر میتونم مهاجرت کنم

در هر صورت اتفاقاتی که برام توی ۲ سال اخیر افتاد؛ این مسیر رو خیلی سخت تر کرد

میدونید یکی از اصلی ترین فاکتور های مهاجرت کردن این هست که شما حمایت بشید به طور نسبی حالا؛ بدون حمایت هم میشه رفت؛ اما مشکل که نه البته افتخارم هست؛ شما نمیتونید حامی یک خانواده باشید و تصمیم بگیرید بذارید برید؛ میدونید هم کمی بی انصافیه


با توجه به شرایط بابام؛ اون همیشه نیاز به حمایت همه اعضای خانوادش داره؛ همونطور که زمانی اون حامی بود؛ البته این مسئله هم مطمئن نیستم اگر بابا سکته نمیکرد باز هم میذاشت برم یا نه؛ ولی خب الان با همون تکلم پانتومیمش میگه نرو؛ بمون؛ بمون و من حمایتت میکنم


نمیدونم دقیقا من از خارج چی میخوام؛ نمیدونم؛ بزرگترین هدفم زندگی کردنه؛ شاید اگر ببینم صرفا زندگی بخوام؛ رو کشور های خلیج فارس تمرکز کنم؛ نزدیکن؛ درآمد خوبی دارن و زندگی میکنی!

باید ببینم چی میشه

هنوز که دانشجوی ترم ۲ ام؛ حسرت جاییم ندارم؛ ایران هم میتونه بهشت باشه اما خب خیلی سخته؛ از توان ما عادی ها خارج هست

ولی خب خواستم بگم گاهی وقت ها یه اتفاق ناگوار ترکش هاش هیچ وقت خوب نمیشن

امیدوارم این اتفاق های ناگوار برای شما نیوفته

Sina Sabetifard

شورای صنفی

پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴، 10:0

ثبت نام نمایندگان شورای صنفی دانشکده بر میگشت به قبل عید؛ من هم متقاضی نبودم چون به نظرم این مسئولیت فراتر از توانایی های یک عدد ورودی ۴۰۳ هست

با این حال روز اخر ثبت نام اطلاع دادن که تعداد کم هست ۲ ۳ نفر دیگه هم بیان؛ با این حال بازم من کاندید نشدم

بعد از عید و زمان اعلام کاندید ها؛ ۲ ۳ نفر از بچه هامون رد صلاحیت شدن؛ شرایط معدل و حراست رو نداشتن

دیگه اینجا از من خواستن کاندید بشم

و شدم عضو دوم علی البدل شورا

ببینم چجوریاست!

Sina Sabetifard

رها

یکشنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۴، 7:37

رها اثری از سعید نجفی که منو تحت تاثیر قرار داد!

داستان خانواده ای محروم که حتی از تامین نیاز های اولیه هم عاجز بودن و دست دوم بخر بودن

من از کاراکتر توحید کاملا این حس تلاش برای درآمد رو گرفتم، البته منتقدین میگن داخل فیلم خیلی اغراق شده و خیلی از موارد برای حس ترحم گرفتن ساخته شده، به هر نحو به نظر من فیلم قشنگ و خوبی بود و فارغ از اینکه شهاب حسینی بازی کرده ببینیدش!

درد هممون رو نشون میده

Sina Sabetifard

سال پیش VS امسال

سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۴، 14:17

سال پیش امروز دقیقا ۳ هفته مونده بود به اولین کنکورم، نمیدونم ولی یادم نمیاد استرس داشتم یا نه، این رو میدونم دوست ندارم اون روزها برگرده

امسال، درست هست میان ترم دارم ولی آرومم، نمیدونم چرا

درباره او، خب بهم گفت نه، کمکش کردم بعدش، خداحافظی

البته عید رو هم بهش تبریک گفتم

مشکلی که الان دارم، فراموش نکردنش هه، نمیدونم، نمیخوام فراموشش کنم؟یا نمیتونم فراموشش کنم؟

به هر حال هنوزم برام عزیزه، هیچ وقت این رو نخواهد فهمید، سخت هست ولی باید از این مسیر هم رد بشم برم...

Sina Sabetifard

نوروز ۱۴۰۴

پنجشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۴، 3:15

الان که این متن رو مینویسم، ساعت ۳ صبح ۱۴ فروردین هست و سفر ۲۲ روز ما به شمال داره ساعات آخرش رو سپری میکنه

حقیقتا از آخرین نوروزی که به این شکل سپری کردم ۳ سال می گذشت، نوروز ۱۴۰۲ پدربزرگم فوت کرده بود و نوروز ۱۴۰۳ همزمان کنکور داشتم و بابام، سکته کرده بود.

البته نوروز پارسال هم به خودی خود تجربه جدید و جالبی بود، برای اولین بار در عمرم،عید تهران بودم، البته تهران که چه عرض کنم، حلی، هر روز ساعت ۶ صبح از خواب پا میشدم، کوله ام را آماده میکردم و با متروی خلوت و تقریبا دربست میرفتم حلی، الان که حس میکنم عید قشنگی بود، با تمام سختی هایی که تحمل کردم

درباره عید امسال، میتونم بگم بعد از عید ۱۴۰۰ و البته عید های ماقبل آن اولین عیدی بود که داشتم خوش میگذروندم به معنای واقعی کلمه البته! یعنی نه استرس کنکوری در کار بود، نه سایه کار مهمی

البته میانترم دارم اما موکول کردم در فرجه بخونم، واقعا حس و حال درس نبود

همه خانواده هم بجز دختر عمم و شوهرش شمال بودن، قدم نو رسیده ای در راه است، بعدا که بزرگ شدی اینجارو برات نشون میدم

خلاصه عید قشنگی بود، امیدوارم عید شماهم قشنگ باشه:)

Sina Sabetifard

پادکست سمپادیا

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴، 13:11

خیلی خوشحالم که توی پادکست ۱۴۰۴ سمپادیا، مجری بودم، تجربه جالب و باحالی بود!

سلاممم دوباره
ما برگشتیم با
پادکست عیدانه ۱۴۰۴

دم همتون گرم که مشارکت کردید و این یادگاری زیبارو رقم زدید ^-^

تشکر خیلی خیلی ویژه از

شیخ بابت کاور : Shayanfpg9
و مجری ها:
سینا (SinaSabetifard)
هدیه (hedy)
سارا (Denebolah)
آیناز (Aynazi)

حمیدرضا بابت آهنگ اینترو (novarg)
هستی_نیستی بابت آهنگ نهایی

و در نهایت عید همگی مبارک
امیدوارم از شنیدن پادکست لذت ببرید *----*

پادکست رو میتونید از اینجا گوش بدید :->


یک تشکر جانانه هم بکنم از ادیتور عزیزمون امیر(amirtt) که ادیت و میکس پادکست رو زحمت کشیدن

عیدتون مبارک ❤️

لینک پادکست

Sina Sabetifard

درد و دل

یکشنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۳، 22:49

خیلی وقت هست اینجا درد و دل نکردم

از اون "نه" که ۱۲ فوریه گفته شد و امروز ۱۶ مارچ هست تقریبا یک ماه و دو سه روزی میگذره...

این یک ماه و دو سه روز خیلی برام سخت بود؛ تجربشو نداشتم؛ با این اوصاف نمیخوامم دیگه داشته باشم...

وقتی دلتنگش میشدم؛ براش توی چنل شخصی خودم ویس میگرفتم؛ هیچ ممبری نداره؛ خودمم و خودمم؛ بیشتر مواقع هم قبل کلاس فیزیک ۲ ام بود؛ تایم خالی زیاد دارم اون زمان...

تا اینکه حدودا ۲ هفته پیش بهم پیام داد؛ البته الان که حساب کردم دقیقا ۲ هفته پیش؛ پیام داد و میخواست درباره موضوعی باهام صحبت کنه؛ وقتی این پیام رو سر کلاس استاتیک کیاست خوندم؛ خیلی استرس گرفتم؛ یعنی چیه؟ چی می خواد بعد ۲ هفته بهم بگه؟مربوط به خودمه؟ تو این شرایط خیلی سخت به اون آدمی که گفتی نه دوباره پیام میدی؛ معمولا وقتی که کار خیلی واجب باشه یا...یا نظرت برگشته باشه؛ خیلی دوست داشتم مورد دوم باشه ولی خب به هر حال؛ ازش خواستم حضوری بهم بگه؛ تاحالا باهاش حضوری حرف نزده بودم؛ اومد و موضوعش رو گفت؛ یک شایعه خیلی عجیب دربارش پخش شده بود داخل دانشکده؛ شایعه شده بود که همجنسگراست و کاپلش هم داخل دانشکدست؛ این براش خیلی دردناک بود؛ ازم میخواست این رو بدونه که آیا منم چیزی نمیدونم؟

سخت بود؛ هیچی نمیدونستم؛ هیچی؛ حتی از طریق اون دوستم هیچ اخباری نداشتم؛ اما مسئله اینجاست که دوست خودمم بخشی از ماجرا بود

کاری که کرده نمیدونم با چه قصد و نیتی بوده ولی کمی ازش دلخورم؛ تو که میدونستی من از این آدم خوشم میاد؟ تو چرا؟

به هر حال این ۲ هفته تمام زور و تلاشم رو کردم که آرومش کنم؛ چه با حرف زدن باهاش؛ چه با این حس که یکی هست پشتت باشه

نمیدونم ذات ما مردا چیه؛ دوست داریم پشت یکی باشیم؛ کنارش باشیم؛ آرومش کنیم؛ کلا دوست داریم اینطوری باشیم شاید واقعا بشه گفت اون مردایی که این شکلی نیستن و این روحیات رو ندارن پرنسس هستن؛ نمیدونم

به هر حال تمام تلاشم کردم؛ با تمام وجودم کمکش کردم؛ بدون اینکه در نظر بگیرم چی شده؛ دنبال انتقام و کینه ورزی و حس این رو القا کردن که ببین کیو از دست دادی نداشتم؛ اگر از من کمک خواسته یعنی باید کمکش کنم

و خیلی این موضوع برام لذت داشت و حسرتش برام ۲ برابر شد که هیچ وقت قرار نیست باهم باشیم..

یعنی احساسم اینه حس اولیه آدم ها نسبت به یک شخص هیچ وقت عوض نمیشه؛ همیشه اون حس باهات میمونه؛ موارد نادری هستن که عوض میشن؛ من هم از اون موارد نادر نیستم

خلاصه ماجرا کمکش کردم؛ هفته قبل چهارشنبه هم ازش خداحافظی کردم؛ ماموریت من تموم شد...

هنوزم به یادشم؛ نمیدونم تا کی و چه زمانی؛ فقط میدونم که خیلی دختر خوب و با احترامی بود....

Sina Sabetifard

معادلات دیفرانسیل صفر!

جمعه هفدهم اسفند ۱۴۰۳، 20:47

خوب خیلی وقت بود که اینجا ننوشته بودم
توی این ۲۰ روزی که نبودم ؛ اتفاقات جالبی افتاد
اولاً که بعد تو این ۲۰ روز ما یک بار دیگه هم با هم صحبت کردیم که خوب درباره خودمون نبود اما از من به خاطر اون رفتار خیلی سردی که داشت عذرخواهی کرد
بزرگ‌ترین داستانی که توی این ۲۰ روز رخ داد و من ازش درس بزرگی گرفتم نمره صفر معادلات دیفرانسیلم بود
حقیقتاً اعتماد کردن به آدما تا یک حدی نیازه؛ اما از یک حدی به بعد اشتباه محضه
داستان از این قراره که من روز پنجشنبه ۲ اسفند قرار بود که تکلیف معادلاتم رو داخل سامانه کورسز آپلود کنم؛ یکی از دوستان صبحش تماس گرفت و گفتش که تکلیف معادلاتش رو کامل ننوشته و می‌خواد بعضی جاها رو کمک بگیره
منم فایل چک نویسم رو براش فرستادم؛ اما اصولاً چون توی نوت گوشی تکلیفم رو می‌نویسم؛ چرک نویسم با پاک نویسم تفاوتی نمی‌کنه
دوست دیگری هم ساعت ۶ عصر تکلیف معادلتم رو می‌خواست؛ صرفاً برای چک کردن جواب‌های آخر
نمره تکالیف که اومد دیدم نمره تکلیف من صفر شده از سال بالایی‌ها که پرسیدم متوجه شدم تقلب رد شده
بعد از بعد از پرس و جو‌های فراوان فهمیدم که دو بار به اسم من مازاد خودم فایل آپلود شده خب چون فایل من خیلی تابلو بوده و همچنین فایل اصلی که دست خودم بوده اسم من روش بوده متوجه شدن که من این فایل‌ها رو دادم
اما به خودمم صفر دادم چون احساس می‌کردن عمداً این کار را می‌کردم خلاصه که هنوزم که هنوزه با اینکه قصد من فقط کمک بوده موافقت نکردن و نمره من صفر رد شده

خلاصه لطفاً لطفاً فایل خودتون رو در اختیار کسی قرار ندید!

Sina Sabetifard

خیلی کوتاه

پنجشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۳، 0:43

نشد،تمام شد.

Sina Sabetifard

مدیر داخلی سمپادیا

چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳، 9:52

حقیقتا تصور این رو نداشتم که بخوام یروز مدیر سمپادیا بشم ؛ در نهایت تصوراتم مدیر انجمن نهایت مدیر بخش

مدیر داخلی شدن افتخاری بود که از ۳ ۴ روز پیش نصیب من شد

از ادمین بودن داخل چنل مدرسه تو حلی ۵ تا ادمین کانال درسی حلی ۱ و این روز ها هم مدیر سمپادیا

ببینیم در آینده چه افتخاراتی نصیب من میشه

سمپادیا
Sina Sabetifard

احساس نامیدی

سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳، 0:25

امروز ۱۱ فوریه هست و از ۳۰ ژانویه تقریبا دو هفته می گذره

تو این ۲ هفته سعی کردم بیشتر بشناسمش ، با علایقش آشنا بشم و ازش مدام سوال درباره موضوعات مختلف میپرسم

اما یک مشکلی وجود داره ، الگوی رفتاری که با من داره ، الگوی رفتاری هست که من با آدم هایی که نمیخوام باهاشون صحبت بکنم رو داره

دیر جوابم رو میده،کوتاه،بدون ذوق و شوق

نمیدونم چی میشه فقط هر روز امید من کمتر میشه...

Sina Sabetifard

غلبه دل بر عقل

پنجشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۳، 15:29

نمیدونم ؛ یبار اینجا نوشتم ؛ خب بعضی وقت ها یسری مسائل به طور کامل دست خودمون نیست ؛ مثلا اینکه یهویی از یکی خوشت بیاد ؛ البته شاید هم دست خودت باشه که تصمیم بگیری یهویی از یکی خوشت بیاد

به هر سو و نحو

این اتفاق هم برای من افتاد ؛ سعی کردم کنترلش بکنم ؛ نتونستم ؛ سعی کردم فراموش یا به قول امروزی تر ها مووآن کنم ؛ نتونستم

خلاصه هر کاری که کردم نتونستم و نشد

بهش پیام دادم ؛ هنوزم نمیدونم چی شد و چی میشه

مطمئن نیستم اما حسم میگه نه ؛ این جوابی هست که در انتظارمه...

Sina Sabetifard
صفحه قبل صفحه بعد
© سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سینا ثابتی فرد||Sina Sabetifard سلاممم؛
من سینا هستم ، متولد سال ۱۳۸۴ از تهران
فارغ التحصیل دبیرستان علامه حلی ۱ تهران و درحال حاضر دانشجوی مهندسی دریا دانشگاه صنعتی امیرکبیر
از سال ۱۴۰۰ اینجارو راه اندازی کردم که کمی از خودم و اتفاقات شاد و تلخ و ترش و شیرین زندگیم بنویسم
اگر دوست داشتید میتونید برای نوشته های بیشتر به کانال تلگرامیم سر بزنید
ممنونم:)
جدیدترین‌ها
  • وَقایِع مَن پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲
  • سفر نامه بوشهر؛ قسمت صفر سه شنبه دوم دی ۱۴۰۴
  • سفرنامه .... قسمت صفر دوشنبه یکم دی ۱۴۰۴
  • اتمام میان ترم ها جمعه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۴
  • هرچیزی به جای خود جمعه چهاردهم آذر ۱۴۰۴
  • صبر؛ خوب یا بد؟ پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴
  • هفته سنگین جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴
  • هم کلامی با هم نوع پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴
  • دو سال شد. چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴
  • این روزا پنجشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۴
  • یک سال شد جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
  • پایان دهه دوم.. سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴
موضوعات
  • من به تصویر
  • فیلم و سریال
  • علامه حلی
  • فوتبال
  • امیرکبیر
برچسب‌ها
  • کنکور1403 (27)
  • سینا ثابتی فرد (23)
  • علامه حلی تهران (12)
  • Sina Sabetifard (11)
  • مشهد (8)
  • سکته مغزی (7)
  • حلی سنج (7)
  • اعلام وضعیت نهایی (7)
  • اعلام وضعیت (6)
  • من و بابام (5)
  • آزمون (5)
  • سمپادیا (4)
  • SinaSabetifard (4)
  • عید1402 (4)
  • قلمچی (3)
  • سال نو (3)
  • سمپاد (3)
  • سکته (3)
  • شانس (2)
  • جنگ (2)
دوستان
  • کانال تلگرامی
  • Instagram(Public)
  • Linked In
  • Instagram(Private)
  • Aparat
  • Twitter
امکانات
تماس با ما

ساعت و تاريخ

آمارگیر وبلاگ